نام کتاب : زندگی امام سجاد نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 77
شام بر خلاف كوفه بود. اول اينكه آن جا مركز خلافت اموى
بود و حكومت بر روى مانور اسرا در آنجا سرمايه گذارى فراوان كرده بود و مىخواست با
نشان دادن آنان با وضع خفيفانه و ذليلانه و گرفتن اقرار و اعتراف و التماس از آنها
قدرت و شوكت خود را به همه و از جمله نمايندگان سياسى ديگر حكومتها بنماياند. زمينه
نيز براى هدف شوم و شيطانى يزيد مناسب بود، زيرا آنها اسرا را خارجى و شورشگر بر عليه
خليفهِ رسول خدا مىدانستند. شورشيانى كه بر عليه خليفه و دين خدا قيام كردهاند. آنها
يزيد و اجدادش را تنها مسلمانان واقعى و وارثان حقيقى پيامبر مىشناختند. آنها پيامبر
را هم در چهره يزيد مىديدند و منش و روش پيامبر را مثل يزيد مىدانستند. آنها نه پيامبر
را ديده بودند و نه از سيره و سلوك او جز آنچه بنىاميه گفته بودند، چيزى مىدانستند.
دكتر شهيدى در مورد اوضاع فرهنگى شام در آن زمان مىنويسد:
«شام از آن روز كه به تصرف مسلمانان در آمد، فرمانروايانى
چون خالد پسر وليد و معاويه پسر ابوسفيان را به خود ديد. مردم اين سرزمين نه صحبت پيغمبر
را دريافته بودند و نه روش اصحاب او را مىدانستند. تنى چند از صحابه رسول خدا هم كه
بدان سرزمين رفتند و سكونت جستند، مردمانى بودند پراكنده از يكديگر و در عامّه نفوذى
نداشتند؛ در نتيجه مردم شام كردار معاويه پسر ابو سفيان و پيرامونيان او را سنت مسلمانى
مىپنداشتند و چون صدها سال امپراتوران روم بر آنان حاكم بودند و سيرت حكومتهاى دوره
اسلام را عادلانهتر از حكومتهاى پيشين مىديدند، بر كارهاى آنان صحه مىگذاردند.»
غَرْس النِّعمه داستانى را در كتاب خود آورده كه هر چند
با طنز همانندتر است تا با واقعيت تاريخى، نمايانگر قضاوت مردم شام در آن روزگار است.
اين داستان را به خاطر اينكه نشان دهنده گوشهاى از اجتماع بىخبر يكى از ايالتهاى
مهم اسلامى در آن عصر است مىآوريم:
«عبدالله بن على گروهى از مشايخ شام را نزد سفّاح (اولين
خليفه عباسى) فرستاد كه اينان از خردمندان و دانايان اين سرزميناند و همه سوگند مىخورند
ما نمىدانستيم رسول الله جز بنى اميه خويشاوندى داشته است كه از او ميراث برند تا
آنكه شما امير شديد.» «1»
نام کتاب : زندگی امام سجاد نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 77