نام کتاب : زندگانی امام صادق نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 105
ابومسلم،
زياد بن صالح را مأمور سركوبى قيام وى كرد. زياد موفق شد شريك وهمه يارانش را
بكشد. [1]
سفّاح و علويان
انتظار
عمومى آن بود كه علويان پس از آن كه از حق مسلّم خود در امر حكومت توسط عباسيان
محروم شدند، دست كم در اداره حكومت، سهم وجايگاه ارزندهاى داشته باشند و نزد
خلفاى عباسى كه حكومتشان، مديون مبارزات علويان بود، در مقايسه با قشرهاى ديگر
ازمحبوبيّت و موقعيّت برترى برخوردار باشند، ليكن خصيصه قدرت طلبى وحكومت خواهى،
ايشان را بر آن داشت كه گذشتهها را فراموش كرده، تنها در انديشه استوار ساختن
پايههاى حكومت خود باشند. با توجه به اين جهت، طبيعى بود كه سفّاح پس از تصفيه
خونين امويان، در صدد از ميان برداشتن علويان از سر راه حكومت خود برآيد. چه اينكه
وى بيش از هر كس ديگر به ميزان نفوذ و موقعيت اجتماعى آنان آگاه بود؛ علاوه بر
آنكه وى و برادرش منصور پيش از دستيابى به قدرت، محمد بن عبداللّه علوى را شايسته
خلافت دانسته، با وى به عنوان خليفه منتخب بيعت كرده بودند.
علاوه بر
همه اينها، وى با چهره برجسته و محبوب علويان، حضرت امام صادق (ع) كه زمينه و
شايستگىاش براى خلافت، ازهمگان بيشتر بود، روبهرو بود. هر كدام ازاينها
مىتوانست منبع خطرى براى حكومت سفّاح باشد.
سفّاح
براى چيره شدن براين مشكل اساسى، نخست به سراغ امام صادق (ع) رفت و دراقدامى آن
حضرت را به حيره احضار كرد تا او را به شهادت برساند. وى با آنكه از سوى پيشواى
ششم اقدام نگران كنندهاى عليه حكومت خود مشاهده نكرده بود، آن حضرت را تحت فشار
قرار داد ولى چون هيچ بهانهاى نداشت. ناچار امام را به مدينه بازگرداند. [2]
خليفه
عباسى در مرحله بعد، به جستجوى محمد وابراهيم، فرزندان عبدالله بن حسن كه از بيم
دستگيرى متوارى شده بودند، پرداخت؛ ولى هر چه تلاش كرد به آنان
[1] - ر.
ك. كامل ابن اثير، ج 5، ص 448 وتاريخ يعقوبى، ج 2، ص 354