نام کتاب : زندگانی امام صادق نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 15
امام
صادق (ع)- بر اساس آنچه نقل شده است- در مرگ فرزندش اسماعيل سخت بيتاب و اندوهگين
شد، پابرهنه و بدون عبا در پيشاپيش جنازه او حركت مىكرد و در طول مسير، چندين بار
دستور داد جنازه را بر زمين نهند و هر بار پارچه را از صورت اسماعيل كنار مىزد
وبه وى مىنگريست. [1] عَنْبَه مىگويد:
چون
اسماعيل، فرزند جعفر بن محمّد (ع) درگذشت و ما از دفن او فارغ شديم، امام صادق (ع)
در كنارى نشست و مردم گرد آن حضرت حلقه زدند. امام (ع) بر زمين خيره شده بود؛ سپس
سرش را بلند كرد و فرمود: اى مردم! همانا اين دنيا، خانه جدايى و گذر است، نه منزل
هميشگى. با اين حال، جدايى دوستان، سوزش و پاره آتشى است غير قابل دفع، و مصيبتى
است درمان ناپذير؛ ليكن فضيلت و برترى از آن كسانى است كه بردبار، شكيبا و مسلّط
بر انديشه و اعصاب خود باشند. و هر كس به مصيبت برادرش دچار نشود، برادرش به سوگ
او خواهد نشست، و كسى كه به داغ فرزند گرفتار نشود، فرزند به داغ او دچار خواهد
شد. [2]
عبداللَّه
عبداللَّه،
پس از اسماعيل، بزرگترين فرزند امام صادق است. شايد بدين جهت پس از درگذشت
اسماعيل، برخى از مردم پنداشتند كه مقام امامت پس از پدر به او خواهد رسيد.
وى علاوه
بر آنكه از نظر جسمى و از ناحيه پا، ناقص و معيوب و به اصطلاح «افطح» بود و به
همين جهت صلاحيّت امامت را نداشت؛ چرا كه امام بايد سالم و بدون عيب باشد، از نظر
فكرى و اعتقادى نيز متّهم به مخالفت با پدرش بود و گفته مىشد وى با گروههاى منحرف
مثل «حشويّه» [3] ارتباط دارد و از نظر اعتقادى متمايل به «مرجئه» [4]
[3] -
حشويّه به گروهى از اصحاب حديث گفته مىشود كه به ظاهر احاديث بدون بررسى صحّت و
سقم آن وبه صرف اينكه از امامروايت شده است تمسك مىجستند (ر. ك: معجم فرق
الاسلاميّه، ص 97)
[4] -
گروهى بودند كه اعتقاد داشتند هيچ گناهى با وجود ايمان، به انسان زيان نمىرساند و
ايمان را گفتار بدون عمل مىدانستند. (ر. ك: معجم فرق الاسلاميّه، ص 219)
نام کتاب : زندگانی امام صادق نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 15