نام کتاب : زندگانی امام صادق نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 238
مبارك
امام (ع) را همچون استخوانى بداند كه در گلويش گير كرده؛ [1] بگونهاى كه نه امكان
بلعيدن آن برايش وجود دارد و نه توان دفع آن.
سرانجام،
خليفه خون آشام عباسى نتوانست وجود امام شيعيان را- كه آوازهاش در همه جا پيچيده
بود- تحمّل كند و تصميم گرفت آن بزرگوار را به شهادت برساند.
برخى از
نويسندگان اهل سنّت، پس از اشاره به نظر مورخان و محدثان شيعه مبنى بر اينكه منصور
به وسيله بعضى از مزدورانش امام (ع) را مسموم كرده و به شهادت رسانيده است،
مىنويسند دليلى بر اين نظريّه وجود ندارد؛ زيرا منصور پس از آگاهى از درگذشت امام
صادق (ع) گريه و ابراز ناراحتى بسيار كرد و متأسف شد. [2] در حالى كه همه آنچه كه
ذكر كرديم از سخنان وى گرفته تا احضارها، برخوردها و موضعگيريهاى او عليه پيشواى
ششم، گوياترين دليل بر اين است كه وى، امام (ع) را سرسختترين دشمن و رقيب خود
مىدانست و همواره در پى فرصت مناسبى بود تا آن حضرت را به قتل برساند و گريه و
اظهار تأسف وى از رحلت امام (ع) و تجليل زبانى از آن گرامى، تنها به منظور فريب
مردم و سرپوش نهادن بر جنايت خود بوده است.
علاوه بر
آنكه بنابر نقل ثقة الاسلام كلينى از ابو ايوب نحوى، منصور در همان هنگام كه خبر
رحلت پيشواى ششم را از طريق والى مدينه دريافت كرد و كلمه استرجاع به زبان جارى
نمود و از او تجليل كرد و گفت: «ايْنَ مِثْلُ جَعْفَر»، كجا مثل جعفر (ع) پيدا
مىشود، به وى فرمان داد فورى براى فرماندار مدينه بنويسد كه اگر آن حضرت به كسى
وصيت كرده و براى خود جانشين تعيين نموده، او را دستگير كند و گردنش را بزند. [3]
اين
موضعگيرى خصمانه پرده از چهره نفاق منصور بر مىدارد و بيانگر اين است كه اشك وى
در رثاى پيشواى شيعيان، اشك تمساح و براى منحرف كردن افكار عمومى است، نه از روى
اعتقاد و علاقه به آن حضرت.
پيش از شهادت
امام صادق
(ع) پيش از شهادت خود اقداماتى انجام داد و سفارشى كرد كه در ذيل به آنها اشاره
مىكنيم.