نام کتاب : زندگانی امام صادق نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 34
امام
صادق (ع) كيسهاى محتوى پنجاه دينار به من داد و فرمود آن را به فلان مرد هاشمى
بده و اعلان نكن كه من آن را دادهام. من نزد او رفتم (و آن مبلغ را به وى دادم).
آن مرد آن را گرفت و ضمن تشكر گفت: اين كمك از ناحيه چه كسى است كه هر چند مدت يك
بار براى ما مىفرستد و ما در پرتو آن تا سال ديگر زندگى خود را اداره مىكنيم؟ در
حالى كه امام صادق با آنكه وضع مالىاش خوب است، هيچ گونه كمكى به ما نمىكند! [1]
2- بردبارى و گذشت
امام
صادق (ع) بدى افراد را با چشم پوشى و گذشت و حتّى احسان و نيكى پاسخ مىداد.
دشمنان خاندان رسالت، و حتى در بعضى موارد، دوستان و خويشان نادان، به امام (ع)
جسارت كرده با تندى و كينه توزى با وى رو به رو مىشدند. ولى امام (ع) به جاى
مقابله به مثل، به نماز مىايستاد و پس از نماز براى آنان دعا مىكرد و از خداوند
مىخواست آن شخص را در برابر عمل ناروايش مؤاخذه نكند و او را به سبب ستمى كه در
حقّ امام (ع) رواداشته اشت، گرفتار نسازد. [2]
روزى
امام (ع) خدمتكار خود را به دنبال كارى فرستاد. ولى او دير كرد. امام چون چنين
ديد، به دنبال او رفت، او را ديد كه در گوشهاى به خواب رفته است. بر بالين او
نشست و به باد زدنش مشغول شد و چون بيدار شد فرمود: فلانى! به خدا سوگند، اين حقّ
تو نيست كه هم شب بخوابى و هم روز، شب براى تو باشد و روز براى ما. [3]
و نيز
نقل شده است كه امام (ع) خانواده خود را از رفتن به پشت بام نهى كرده بود.
روزى
وارد خانه شد، ديد يكى از كنيزانش كه مربّى فرزندانش نيز بود، در حالى كه بچهاى
را در بغل دارد از نردبان بالا مىرود. تا چشم كنيز به امام افتاد، از نافرمانى كه
كرده بود بر خود لرزيد و كودك از آغوشش بر زمين افتاد و مرد.
[1] -
بحار الانوار، ج 47، ص 54 و مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 273