نام کتاب : زندگانی امام صادق نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 96
سپس خطاب
به هشام گفت: «هيچ كس بدون تقواى الهى بزرگ نمىشود و هيچ كس با داشتن تقوا كوچك
نمىشود.»
هشام از
اين سخن زيد خشمگين شد و بر سر او فرياد برآورد: «ساكت باش اى بى مادر؟ تو كسى
هستى كه در سر هواى خلافت دارى در حالى كه مادرت كنيز است.»
زيد پاسخ
داد: «مادران مانع از اين نخواهند بود كه مردان، هدف بلند داشته باشند، مادر حضرت
اسماعيل يك كنيز بود، در حالى كه خداوند فرزندش را به پيامبرى برگزيد و پدر عرب
قرار داد. و برگزيدهترين بندگان خدا، حضرت محمد (ص) از نسل اوست، به من چنين
مىگويى در حالى كه من فرزند فاطمه و على عليهماالسّلام هستم.» [1]
هشام كه
از موقعيّت و فعّاليتهاى زيد به وحشت افتاده بود، دستور داد او را دستگير كرده به
زندان افكنند، تا تماس او با مردم قطع شود. [2] و سرانجام قيام او را سركوب كرد و
در سال 121 او را به شهادت رسانيد و پيكر مطهرش را به دار آويخت. [3]
هشام بن
عبدالملك سرانجام پس از بيست سال حكومت، در سال 125 هجرى در گذشت. مردم كه از
حكومت وى به ستوه آمده بودند، با شنيدن خبر مرگ وى شادمان شدند و مرگش را آغاز
نزول رحمت الهى دانستند. [4]
2- وليد بن يزيد
وليد بن
يزيد بن عبدالملك پس از عمويش هشام، به خلافت رسيد. مدت خلافت وى هر چند كوتاه بود
و بيش از پانزده ماه به طول نيانجاميد، ليكن از آنجا كه خليفه خود، غرق در عياشى،
فساد اخلاقى و ميگسارى بود، در دوران وى بى بندوبارى، شرابخوارى و فساد بيش از پيش
رواج پيدا كرد و عشرتكدهها در همه جا بر پا شد. وى پيش از عهده دارى خلافت چنان
در فساد غوطهور بود كه هشام او را سرزنش كرد و گفت:
واى بر
تو! سوگند به خدا، من نمىدانم تو بر چه دينى هستى؛ اسلام يا غير اسلام؟
زيرا هيچ
منكرى نمانده كه تو بدون پروا انجام نداده باشى.»