نام کتاب : تاریخ زندگانی امام مهدی نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 38
عبيداللّه او را از خود راند و به وى تا زمانى كه زنده
بود، اجازه ملاقات نداد. [1]
جعفر نزد خليفه رفت و همان خواسته را تكرار كرد. خواسته
وى آنچنان غير منطقى و بىاساس بود كه معتمد نيز بدان پاسخ ردّ داد و گفت:
مقام و منزلت برادرت از سوى ما اعطا نشده بود، بلكه از
سوى خداوند بود و تلاش ما در جهت از بين بردن اين مقام بود، ولى خداوند از آن ابا كرد
و هر روز بر عظمت و منزلت معنوى او مىافزود ... بنابراين، چنانچه تو نزد پيروان برادرت
منزلتى همچون منزلت او دارى، نيازى به ما نخواهى داشت؛ در غير اين صورت هيچ كارى براى
تو نمىتوانيم انجام دهيم. [2]
پنجم، انكار علم غيب امام. جعفر كه فاقد تمامى ويژگيها
و شرايط امامت بود، براى هموار كردن راه امامت دروغين خود، ناگزير از انكار ويژگيها
و شرايط امامت از جمله «علم غيب» امام شد.
نمايندگانى از سوى مردم قم و جبال، همراه اموال زيادى
عازم سامرّا شدند. چون بدان شهر رسيدند، مطلع شدند كه امام عسكرى (ع) در گذشته است.
از وارث او پرسيدند. برادرش جعفر بدانان معرفى شد. چون بر او داخل شدند و جريان اموال
و نمايندگى خود را مطرح ساختند، جعفر گفت: آنها را به من تحويل دهيد. آنان خوددارى
كردند و گفتند: اين اموال ماجرايى دارد و آن اينكه آنها از عموم شيعيان جمعآورى شده
و هر يك يا دو دينار آن از يك نفر است كه آنها را در كيسهاى جاى داده و سرآن را مهر
و موم كردهاند و چنين معمول بوده كه هر وقت مالى را نزد امام عسكرى مىآورديم، او
به ما خبر مىداد كه مجموع اموال چند دينار است و هر چند دينار آن از آن چه كسى است
و تمامى صاحبان آنها را نام مىبرد و حتّى نقش سكّهها را بيان مىكرد.
جعفر كه تصور چنين دامى را براى خود نمىكرد، به دست و
پا افتاد، زيرا از يكسو خود را فاقد علم امامت مىديد، و از سوى ديگر صرف نظر كردن
از اموال نيز برايش مشكل بود. ناگزير منكر «علم غيب» براى امام شد و گفت: