نام کتاب : تاریخ زندگانی امام هادی نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 127
جوان غيور و بىباك علوى از سخنان تهديدآميز متوكّل نه
تنها بيمى به خود راه نداد كه ياوهگوييها و دروغپردازيهاى خليفه را مبنى بر مراعات
رحم و حلم و بردبارى در برخورد با علويان برملا كرد و گفت: كدام بردبارى را پيشه خود
ساختى؛ در حالى كه پيوسته مست شراب و همنشين عود و بربط و خوانندگان هستى؟ و چه زمان
«رَحِم»، توجّه تو را به خاندان من جلب كرد، در حالى كه فدك را كه از رسول خدا صلى
الله عليه و آله به آنان به ارث رسيده بود از ايشان گرفتى؟ امّا بدگويى تو از پدرم؛
بايد بگويم تو تمام تلاش خود را كردى تا او را از عزّتى كه خدا و پيامبرش او را بدان
مفتخر ساخته فرو نشانى، ولى تو كوچكتر و پايينتر از آن هستى كه شرف و مرتبت والاى
او را درك كنى يا بدان برسى.
در پايان، پاهاى خود را به سمت متوكّل دراز كرد و گفت:
اين پاهاى من براى زنجيرت و اين گردنم براى شمشيرت آماده است! بار گناهم را بكش و پذيراى
ستمى باش كه بر من روا مىدارى؛ چه اين نخستين جنايتى نيست كه تو و پيشينيانت در حقّ
اينان مرتكب شدهايد و اين در حالى است كه قرآن درباره آنان مىفرمايد:
(قُل
لا اسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ اجْراً الَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُربى). [1]
بگو: من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمىكنم
جز دوست داشتن نزديكانم (اهل بيتم).
سوگند به خدا تو در اين خصوص به پيامبر صلى الله عليه
و آله پاسخ مثبت ندادى و به جاى دوستى اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله به دشمنان
آنان محبّت ورزيدى. به همين زودى وارد حوض (كوثر) مىشوى، پدر و جدّم رسول خدا صلى
الله عليه و آله تو را از آن طرد و منع خواهند كرد.
متوكّل، تحت تأثير سخنان كوبنده و منطقى اين جوان انقلابى
علوى قرار گرفت و گريست و بدون هيچ واكنشى به اندرون رفت و روز بعد، فرد علوى را احضار
كرد و پس از دادن جوايزى به وى، او را آزاد نمود. [2]
با دقّت در موضعگيرى قاطع و سخنان افشاگرانه و مستدلّ
اين جوان علوى در مىيابيم