نام کتاب : تاریخ زندگانی امام هادی نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 134
كينه متوكّل نسبت به اميرمؤمنان عليه السلام
دشمنى و كينهتوزى متوكّل نسبت به حضرت امير عليه السلام
بدان پايه بود كه روا داشتن آن همه جنايت نسبت به پيروان و خاندان آن حضرت نتوانست
خشم او را فرو نشاند؛ بلكه از هر فرصت براى مخدوش جلوه دادن چهره الهى اميرمؤمنان عليه
السلام و بدبين كردن مردم نسبت به آن بزرگوار استفاده مىكرد.
مورّخان در توصيف يكى از مجالس بزم او نوشتهاند: يكى
از نديمان و دلقكهاى متوكّل به نام «عُباده مُخَنَّث» در مجلس او از زير لباس، متكايى
بر روى شكم خود مىبست و سر خود را كه موهايش ريخته بود برهنه مىكرد و در برابر متوكّل
مىرقصيد و آوازه خوانان اين جمله را تكرار مىكردند:
منظور حاضران از اين فرد، حضرت على عليه السلام بود؛ متوكّل
نيز شراب مىنوشيد و مىخنديد. [1]
در يكى از روزها كه دلقك ياد شده طبق معمول، برنامه مذكور
را اجرا مىكرد، «منتصر»، فرزند متوكّل نيز حضور داشت. وى از ديدن آن منظره زشت و اهانتآميز
ناراحت شد و «عُباده» را تهديد كرد. دلقك، از ترس ساكت شد. متوكّل از علّت سكوتش پرسيد.
«عباده» علّت آن را بيان كرد. «منتصر» رو به پدر كرد
و گفت: اى اميرمؤمنان! آن كسى كه اين سگ، تقليد او را مىكند و اين مردم مىخندند،
پسر عمو و بزرگِ خاندان تو است و مايه افتخار تو به شمار مىرود. اگر مىخواهى- بدين
وسيله- گوشت او را بخورى، بخور؛ ولى اجازه نده كه اين سگ و امثال او از آن بخورند!
متوكّل به جاى آنكه پيشنهاد فرزندش «منتصر» را بپذيرد،
به آوازه خوانان دستور داد