- اين جوان به خاطر پسر عمويش به غيرت آمد. سرِ او در
فلان مادرش باد!
«ابن اثير» پس از نقل اين داستان مىافزايد: اين رفتار
متوكّل يكى از عواملى بود كه موجب شد «منتصر» كشتن پدرش را روا بداند.
متوكّل از آن جهت «على بن جهم» را به دربار خود جذب كرد
و او را جزو نزديكان و خواص خود قرار داد كه وى دشمن سرسخت حضرت على عليه السلام بود.
«ابن ابىالحديد» مىنويسد:
روزى «ابوالعيناء» ديد على بن جهم اميرمؤمنان عليه السلام
را مذمّت مىكند. به او گفت: مىدانم چرا اميرمؤمنان عليه السلام را ناسزا مىگويى؛
او را از آن جهت مذمّت مىكنى كه لوط دهنده و لواط كننده همرَوِش قوم لوط را كشت و
تو از دسته اوّل بودى كه مورد استفاده قرار مىگرفتى. [2]
متوكّل نه تنها به اميرمؤمنان عليه السلام كه به همسر
گرامىاش حضرت زهرا عليها السلام نيز ناسزا مىگفت. نوشتهاند: روزى منتصر شنيد كه
متوكّل به حضرت زهرا عليها السلام ناسزا مىگويد.
حكم مسأله را از يكى از علما پرسيد. وى در پاسخ گفت: كشتن
او واجب است؛ ولى آن كس كه پدرش را بكشد عمرش كوتاه مىگردد. منتصر گفت: اگر با كشتن
او اطاعت خدا را كرده باشم از كوتاهى عمر خود بيم ندارم. پدرش را كشت ولى پس از آن
فقط هفت ماه زنده ماند. [3]
[3] - الشيعة و الحاكمون، ص 171. از اين داستان و داستان
پيش از آن و نيز موضعگيريهاى درست منتصر بر مىآيد كه اين خليفۀ معاصر امام هادى
عليه السلام در ارتباط با مكتب امامت، روشى مخالف با ديگر خلفا داشته است. در منابع
تاريخى آمده است: منتصر نسبت به اميرمؤمنان عليه السلام و خاندان او علاقمند بود و
با علويان خوشرفتارى نمود (ماَثرالانافه، ج 1، ص 238).
او در نخستين اقدامات، «صالح بن على» را كه فردى ستمگر
و بدخواه علويان بود از فرماندارى مدينه بر كنار و «على بن حسين» را جايگزين او كرد،
و او را به خوشرفتارى نسبت به علويان سفارش نمود (كامل، ج 7، ص 116).
از ديگر اقدامات او بازگرداندن فدك به نوادگان امام حسن
و امام حسين عليهما السلام، آزاد كردن اوقاف و ديگر اموال متعلَّق به آل ابوطالب و
رفع ممنوعيّتِ زيارت اميرمؤمنان و امام حسين عليهما السلام است. (كامل، ج 7، ص 116
و تتمة المنتهى، ص 330)
نام کتاب : تاریخ زندگانی امام هادی نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 135