نام کتاب : تاریخ زندگانی امام هادی نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 142
امام هادى عليه السلام در مدينه از آن چنان موقعيّت اجتماعى
و محبوبيّت مردمى برخوردار بود كه فرماندار آن شهر، برغم همه تلاشها و فشارها عليه
شيعيان، قدرت موضعگيرى عليه آن حضرت و تحميل امرى را بر او نداشت، و در حقيقت تشكيلات
امام عليه السلام، دولتى در مقابل دولت عباسى بود كه مستقل و تحت رهبرى او اداره مىشد.
البتّه برنامهريزيها و تصميمگيريهاى مهمّ و كارهاى اساسى،
بويژه در زمينه مسائل تشكيلاتى و مناسبات انسانى، پنهانى و دور از چشم دولتمردان عباسى
و جاسوسان آنان انجام مىگرفت و اصل «تقيّه» در اين مسائل حياتى، همواره به عنوان استراتژى
مبارزاتى مورد عنايت امام عليه السلام و پيروان خاصّ آن حضرت بود. به عنوان نمونه «محمّد
بن شرف» مىگويد:
همراه ابوالحسن عليه السلام در مدينه راه مىرفتم. امام
عليه السلام از من پرسيد: آيا تو پسر شرف نيستى؟ عرض كردم: آرى. آنگاه خواستم در ارتباط
با موضوعى از حضرت سؤال كنم. امام عليه السلام بر من پيشى گرفت و فرمود: ما هم اكنون
در حال عبور از خيابان اصلى (شهر) هستيم و اين محل براى طرح سؤال مناسب نيست. [1]
اين داتسان از يكسو شدّت خفقان حاكم را نشان مىدهد، و
از سوى ديگر بيانگر ميزان پنهانكارى امام عليه السلام و رعايت مسائل امنيّتى از سوى
آن حضرت است. بدون شك، پرسشى كه در ذهن همراه امام عليه السلام بود، پرسشى عادى و مربوط
به مسائل فرعىِ مورد ابتلاى سؤال كننده نبود وگرنه حضرت مانع طرح آن نمىشد.
با اين حال، آمد و شدهاى فراوان مردم از نقاط دور و نزديك
به خانه امام عليه السلام و نفوذ و محبوبيّت آن حضرت در ميان قشرهاى مختلف جامعه، از
ديد كارگزاران و جاسوسان حكومت عباسى پنهان نبود، و همين امر سبب شد تا آنان از ناحيه
امام عليه السلام احساس خطر كرده وجود حضرتش را در مدينه به زيان حكومت بدانند.