نام کتاب : تاریخ زندگانی امام هادی نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 15
بعضى از بزرگان همچون عالمان جليلالقدر ميرزا محمّد تهرانى
و نيز علّامه بزرگوار شيخ محمّدعلى اردوبادى هر كدام كتابى درباره معجزات و كراماتى
كه از اين امامزاده جليلالقدر ديده شده نوشتهاند. [1]
وى نه تنها نزد شيعه بلكه نزد اهل سنّت و اعراب باديه
هم از جايگاه رفيعى برخوردار است. آنان نيز احترام او را دارند و از جنابش مىترسند؛
از اين رو هرگز قسم دروغ به او نمىخورند و پيوسته از اطراف براى او نذر مىبرند و
مرقدش فصلالخصومه بسيارى از اختلافات و مشاجرات است؛ چرا كه وقتى امر منتهى به قسم
به امامزاده محمّد مىشود منكر از قسم خوردن نكول مىكند و حق را به طرف دعوا مىدهد،
مبادا مورد خشم و نفرين آن بزرگوار قرار گيرد. [2]
بنابر قول شيخ كلينى زمانى كه محمّد، فرزند امام هادى
عليه السلام فوت كرد گروهى از بنىهاشم براى عرض تسليت به خانه امام هادى عليه السلام
رفتند؛ ديدند براى آن حضرت در صحن منزل بساطى گستردهاند و متجاوز از يكصد و پنجاه
نفر از آل ابىطالب، بنى عباس و قريش گرد آن بزرگوار نشستهاند. در اين هنگام امامحسن
عليه السلام- در حالى كه گريبان خود را در مرگ برادر چاك زده بود- وارد شد و كنار پدر
ايستاد. پس از ساعتى امام هادى عليه السلام رو به او كرد و فرمود:
پسرم! تازه كن شكر خداى را كه خداوند تازه كرد در حقّ
تو امرى را.
چند روايت ديگر نيز بدين مضمون وجود دارد. [4] ممكن است
در اين روايات تصوّر «بداء» شود و گفته شود اراده خدا نخست بر امامت محمّد فرزند بزرگ
امام هادى عليه السلام تعلّق گرفته بود، ليكن براى خدا «بداء» حاصل شد و به فرزند ديگرش
امام حسن عليه السلام تعلّق گرفت. در صورتى كه چنين نسبتى به خدا محال است چون مستلزم
نسبت جهل به