responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاریخ زندگانی امام هادی نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 156

- مردم مدينه مى‌گويند او مرده است.

- عرض كردم: من تازه او را ديده‌ام.

- مردم مدينه مى‌گويند كه او درگذشته است. (وقتى امام عليه السلام فرمود: مردم مى‌گويند، فهميدم كه مقصود از مردم خود آن حضرت است.)

- متوكّل در چه وضعى بود؟

- وقتى من آمدم او در زندان و در بدترين وضع بود.

- او هم اكنون زمامدار است. «ابن زيّات» چه مى‌كرد؟

- مردم فرمانبر او هستند، و فرمان، فرمان او است.

- اين مقام براى او شوم است و دچار نكبت خواهد شد.

امام لحظاتى سكوت كرد، سپس فرمود: اى خيران! ناگزير مقدّرات و دستورات الهى بايد اجرا شود. واثق مرد، متوكّل بر جاى او نشست و ابن زيّات كشته شد.

- فدايت شوم، چه زمان؟

- شش روز پس از خروج تو از سامرّا. [1]

چند نكته:

* اين فراز تاريخى بيانگر نحوه برخورد و تاكتيك امام عليه السلام در برابر جريانهاى سياسى روز است. سؤال حضرت از وضعيّت حكمران و وزير او و نيز خليفه آينده، آن هم از شخصى كه به مسائل سياسى آشنايى كامل داشته و با افراد مورد پرسش ارتباط نزديك دارد، نشانگر اين است كه امام عليه السلام هر چند در مدينه و دور از پايتخت است، ولى اوضاع و جريانات سياسى حكومت را كاملًا تحت‌نظر داشته از آخرين تحوّلات مطّلع است.

* امام هادى عليه السلام خبر مرگ واثق را در آغاز از زبان مردم مدينه نقل كرد تا جلو هر گونه خطر احتمالى را بگيرد؛ ولى هنگامى كه در طرف، آمادگى لازم را به وجود آورد و او


[1] - اعلام الورى، ص 341؛ ارشاد، ص 329

نام کتاب : تاریخ زندگانی امام هادی نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 156
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست