نام کتاب : تاریخ زندگانی امام هادی نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 187
داد و گفت: همين كه ابوالحسن وارد شد از هر طرف بر او
حمله كرده وى را به قتل برسانيد. و سوگند ياد كرد كه حتّى پس از قتل پيكر او را به
آتش خواهم كشيد.
امام عليه السلام آمد، در حالى كه مردم به استقبالش شتافتند
و آمدنش را به يكديگر بشارت مىدادند. چون چشم متوكّل به حضرت افتاد تحت تأثير هيبت
و عظمت الهى او قرار گرفت و ترس و وحشت بر او چيره شد؛ چندان كه خود را از تخت بر زمين
افكند و با گرمى به استقبال امام عليه السلام شتافت و ضمن تجليل فراوان از آن حضرت،
خطاب به او گفت:
امام عليه السلام فرمود: پيك شما آمد و گفت: متوكّل شما
را احضار كرده است. متوكّل گفت:
مولاى من! آن نابكارزاده دورغ گفته است. شما هر زمان كه
صلاح ديديد مىتوانيد بازگريد. سپس از وزير و پسرانش خواست امام عليه السلام را بدرقه
كنند. [1]
وبدين ترتيب، اين بار نيز نقشه متوكّل، نقش برآب و اميدش
به يأس مبدّل شد.
استيصال متوكّل در برابر امام هادى عليه السلام
كشمكش و درگيرى دو جبهه حق و باطل به رهبرى امام عليه
السلام و متوكّل سرانجام به پيروزى امام عليه السلام و ناتوانى و شكست متوكّل منتهى
شد. خليفه عباسى در طول چهارده سال حكومت ننگين خود، تمامى كوشش و حيلههاى خويش را-
كه مابه بعضى از آنها اشاره كرديم و ضمن درسهاى آينده به موار ديگر اشاره خواهيم كرد-
به كار گرفت تا رهبر مردمىترين و ريشه دارترين جبهه مخالف حكومت خود را از پاى درآورد،
يا دست كم، چهرهالهى او را لكه دار و موقعيّتش را تضعيف كند؛ ولى روش و سياست دورانديشانه
امام عليه السلام و اقدامها و موضعگيريهاى به موقع و بجاى آن حضرت، تمامى توطئههاى
دشمن سرسخت و كينه توزش را خنثى كرد و امام عليه السلام موفّق شد در دشوارترين و بحرانىترين
شرايط سياسى، ضمن حفظ جان خود و گروه زيادى از يارانش، بر بسيارى