نام کتاب : تاریخ زندگانی امام هادی نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 194
فرمود: «به او بگو: (تَمَتَّعُوا فى دارِكُمْ ثَلاثَةَ ايَّامٍ ....)[1]
وقتى «فتح» پيام امام عليه السلام رابه آگاهى متوكّل
رساند، گفت: (به خاطر اين تهديدش) پس از سه روز او را بكشيد. ولى در روز سوّم خود او،
همراه وزيرش به خاقان به قتل رسيد. [2]
* وى در تلاش ديگرى براى آن كه توان نظامى خود را به رخ
امام هادى عليه السلام بكشد و بدين وسيله رعب و وحشتى در دل مخالفان خود بيفكند، دستور
داد نيروهاى نظامى اش- كه بالغ بر نود هزار نفر مىشدند- بر اسبهاى خويش سوار شوند
و هر كدام توبره اسب خود را پر از خاك قرمز كرده، در يك نقطه خالى كنند؛ سپس لباس رزم
بپوشند و سلاح برگيرند و به بهترين و باشكوهترين شكل نظامى و بابهرهگيرى از همه نيروها،
تجهيزات و امكانات، صف آرايى كنند.
هنگامى كه مأموريت انجام گرفت و كوه بلند و بزرگى از خاك
توبره اسبهاى سربازان پديد آمد و نيروها با نظم و صف آرايى ويژه در جايگاه خود قرار
گرفتند، متوكّل بر فراز تپّه برآمد و امام هادى عليه السلام را نيز احضار كرد و بر
بالاى تپّه برد و گفت: هدف از فراخوانى شما اين است كه سپاهيان مرا تماشا كنيد.
هدف اصلى متوكّل از اين مانور بزرگ نظامى- همان گونه كه
در سخن خود او اشاره شده است- اين بود كه مخالفان حكومت ودر رأس آنان امام هادى عليه
السلام با مشاهده اين موقعيّت برتر و قدرت جهنّمى بترسند و به وحشت افتند و انديشه
رويارويى با حكومت او را از سر بيرون كنند.
امام هادى عليه السلام كه به سوء نيّت و انگيزه شيطانى
متوكّل از اين حركت نظامى بطور كامل، واقف بود در صدد مقابله به مثل برآمد و براى دره
شكستن غرور و قدرت ظاهرى او فرمود: «آيا مىخواهى من هم سپاهيانم رابر تو عرضه كنم؟»
متوكّل كه تاكنون سپاهى براى امام عليه السلام نمىشناخت
و انتظار چنين سخنى را از آن حضرت نداشت، با ناباورى و تعجّب گفت: بلى.