نام کتاب : تاریخ زندگانی امام هادی نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 219
تا با آن كار كنم، و دويست درهم باقيمانده را خرما مىخرم
تا از آن نبيذ درست كنم.
دوستش مىگويد: من با شنيدن اين سخن روى از او برگرداندم.
در اين هنگام امام هادى عليه السلام رسيد و در حالى كه آثار خشم در چهرهاش نمودار
بود از مركبش فرودآمد و فرمود:
مقبل! به اندرون برو و چهارصد درهم بياور و به اين ملعون
بده و به او بگو:
اين حقّ توست. با دويست درهم آن پارچه بخر، و نسبت به
تصميمى كه درباره دويست درهم باقيمانده گرفتهاى از خدا بترس!
«مقبل» مىگويد: من پولها را به او دادم و پيام امام
عليه السلام را نيز ابلاغ كردم. او گريه كرد و گفت: سوگند به خدا، هيچگاه نبيذ ومنكر
ديگرى ننوشيدهام و سرور تو اين را مىداند. [1]
سعى بر حفظ جان ياران خود
محمّد بن داوود قمى و محمّد طلحى نقل مىكنند: اموالى
از خمس، نذر، هديه و جواهرآلات را كه از مردم قم و اطراف آن جمع آورى شده بود براى
امام هادى عليه السلام مىبرديم، كه ناگهان پيك آن حضرت در بين راه رسيد و گفت: كه
الان زمان تحويل آن نيست.
ما از همانجا به قم بازگشتيم و اموال ياد شده را در جاى
امنى نگهدارى كرديم. پس از چند روز فرمان امام عليه السلام رسيد كه كاروانى از شتران
را بسوى شما فرستادم. اموالى را كه نزدتان هست بر آنها بار كنيد و آزادشان بگذاريد.
ما طبق دستور امام عليه السلام عمل كرديم. سال ديگر كه
به محضر امام عليه السلام شرفياب شديم، فرمود: آنچه را كه براى ما فرستاديد بنگريد.
هدايا و اموال را همانگونه كه فرستاده بوديم نزد آن حضرت يافتيم. [2]