خداى تعال را دو گونه علم است: يكى آن علم كه فرشتگان
(مقرّب) و پيامبران و رسولان را از آن آگاه ساخته است. اين علم را ما نيز به خوبى مىدانيم.
دوّم آن علم كه ويژه ذات مقدّس اوست، و كسى جز او آن را نمىداند (علم مستأثر). ليكن
چون خدا اراده كند كه چيزى از همين علم را نيز آشكار گرداند، به ما بياموزد، و امامان
پيشين را نيز از آن آگاه سازد.
اين جمله امام صادق عليه السلام: «علمى كه به فرشتگان
و پيامبران دادهاند به ما نيز دادهاند» بدين معناست كه چيزى نيست كه آنان بدانند
و ما ندانيم و آنان بتوانند و ما نتوانيم. اين علم از سنخ علوم بشرى نيست؛ بلكه علم
الهى و لدنّى است كه مطابق با واقع و حقيقت و مستلزم قدرت است؛ بنابراين، علم زنده
كردنِ مردگان كه نزد عيساى مسيح بود و دانش تبديلِ چوبى خشك به اژدها كه موساى كليم
داشت و ... همه نزد امامان بود كه هم مىدانستند و هم مىتوانستند.
امام هادى عليه السلام در سخنى به اين دانش گسترده اشاره
كرده مىفرمايد:
اسم اعظم خدا 73 حرف است و نزد آصف (ابن برخيا؛ وزير و
خواهرزاده حضرت سليمان) تنها يك حرف آن بود كه چون خدا را بدان خواند، زمين- حدّ فاصل
بين او و پادشاه سبا- براى او درهم پيچيده شد. آصف تخت بلقيس را برداشت و آن را نزد
سليمان برد؛ سپس زمين، كشيده (و منبسط) شد- و به حال نخست بازگشت- تمام اينها كمتر
از يك چشم بر هم زدن انجام شد. ولى نزد ما از اسم اعظم الهى 72 حرف است. و يك حرف آن
نزد خداست كه آن را در (خزانه) علم غيب، به خود اختصاص داده است. [2]
بزرگترين خيانت زمامداران غاصب اموى و عباسىِ معاصر ائمّه
عليهم السلام به بشريّت به ويژه مسلمانان اين بود كه با مشكلات و محدوديّتهايى كه براى
امامان عليه السلام به وجود آوردند،