نام کتاب : زندگی ائمه نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 100
حسن و حسين عليهما السلام دو سرور و آقاى جوانان بهشت
هستند.
عالىترين و صميمىترين رابطه معنوى و وراثتى ميان پيامبر
صلى الله عليه و آله و حسين عليهم السلام را مىتوان در اين جمله رسول خدا صلى الله
عليه و آله يافت:
پس از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله مدت سى سال از
عمر با بركت امام حسين عليه السلام در محضر پدر گرامىاش سپرى شد. وى در تمام اين مدت
با دل و جان مطيع اوامر و مجرى تدابير و سياستهاى پدر بزرگوارش بود. در طول 25 سال
انحراف نظام حكومتى جامعه اسلامى از مسير خود، همچون امام زمانش استخوان در گلو و خار
در چشم براى حفظ مصالح اسلام صبر كرد و آنگاه كه لازم مىنمود فرياد بزند تا حكومتمداران
از سكوت آنان سوء استفاده نكنند و مردم سكوت ايشان را بر بىتفاوتى نسبت به وضع موجود
و تأييد حاكمان وقت، حمل نكنند، بىمحابا بر سر دولتمردان، خروش برمىآورد. مورخان
نوشتهاند:
عمر، بر منبر رسول خدا صلى الله عليه و آله خطبه مىخواند،
ناگاه حسين عليه السلام را در كنار خود بر فراز منبر ديد كه خطاب به او فرياد مىزند:
«انْزِلْ عَنْ مِنْبَرِ ابى و اذْهَبْ الى مِنْبَرِ ابيكَ» از منبر پدرم فرود بيا
و برو بر منبر پدر خودت! عمر، بهتزده شد و خود را باخت و ندانست چه پاسخى بدهد جز
آنكه گفته حسين عليه السلام را تصديق كرد و گفت:
«صَدَقْتَ لَمْ يَكُنْ لِابى مِنْبَرٌ»
شما درست مىگوييد؛ پدر من منبرى نداشت.
سپس با محبّت و نوازش او را در كنار خود نشانيد و با طرح
اين سؤال كه چه كسى اين سخن را به تو آموخت؟ درصدد برآمد تا بفهمد محرك و باعث او در
اين قضيّه چه كسى بوده است.
حسين بن على عليه السلام در پاسخ وى فرمود: «وَاللَّهِ
ما عَلَّمَنى احَدٌ» سوگند به خدا، كسى به من نياموخته است. [2]
[1] - سنن ترمذى، ج 5، ص 324؛ مقتل الحسين، خوارزمى، ج
1، ص 146؛ انسابالاشراف، ج 3، ص 142
[2] - الاصابه فى تمييز الصحابه، ج 1، ص 332؛ مقتل الحسين،
خوارزمى، ج 1، ص 145
نام کتاب : زندگی ائمه نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 100