در چنين جوى مطمئنترين راهِ قطع اين نفوذ جعلى دينى اين
بود كه شخصى بر ضد آن قيام كند كه از نظر همه افراد ملت داراى امتيازات مسلّم دينى
باشد، تا ماسك دين از چهره كريه حكومت اموى به يك سو زند و ماهيت كثيف آن را آشكار
سازد.
چنين مجاهد فى «سبيلالله» اى جز حسينبن على عليه السلام
نبود؛ زيرا او محبوبيت و نفوذ و احترام خاصى درميان مردم داشت. عكسالعمل يزيد در برابر
انقلاب حسين عليه السلام خط فاصلى ميان اسلام و حكومت اموى كشيد و ماهيّت اصلى حكومت
بناحق اموى را آفتابى ساخت. جناياتىكه بنىاميه درباره حسين عليه السلام و ياران و
اهلبيتش مرتكب شدند هرگونه رنگ دينىاى را كه به خود گرفته بودند بكلى زدود و ماهيّت
ضد دينى آنها را آشكار ساخت.
2- احساس گناه
اثر مهم ديگر انقلاب حسين بن على عليه السلام و مخصوصاً
نقطه پايان آن، احساس گناه و بيدارى وجدان در كليه افرادى بود كه مىتوانستند به يارى
آن حضرت بشتابند و نشتافتند. احساس گنهكارى و نهيب وجدان و عقل، عامل نيرومندى در دل
افرادى كه وعده يارى به حسين عليه السلام دادند آنگاه دست از يارى او كشيدند، از همان
عصر عاشورا در كربلا و در ميان لشكريان ابن زياد به وجود آورد. اين احساس گناه دو جنبه
داشت: از يك طرف گناهكار را به جبران گناه و جرم خود وادار مىكرد، و از طرف ديگر كينه
و عداوت مسبّبان ارتكاب چنين گناه را به دلها مىريخت.
اين احساس گناه و بيدارىِ وجدان، پس از انقلاب، بسيارى
از جمعيّتهاى اسلامى را- به منظور جبران گناهان خويش- به كوشش واداشت و آتش كينه و
عداوت امويان را در دلهاى آنان هر چه بيشتر برافروخت.
امويان پس از حادثه كربلا با انقلابهاى متعددى رو به
رو شدند كه سرچشمه و منشأ اصلى همه آنها، انقلاب حسين عليه السلام و خوددارى انقلابيون
از يارى او و ميل به انتقامجويى از امويان بود.