نام کتاب : زندگی ائمه نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 172
را دوره بىثباتى سياسى و بروز قيامها و شورشها در جامعه
اسلامى ثبت كردهاند. زمام كشور اسلامى در نيمه دوم قرن نخست و اوائل قرن دوّم هجرى
در دست غاصبانه و بىكفايت بنىاميّه از خاندان «ابوسفيان» و «حكم» بود. موضعگيريها
و اقدامات كينهتوزانه حاكمان اموى و كارگزاران آنان عليه اسلام ناب و جبهه امامت،
جنايات هولناك و انتقامجويانه آنان در حق آزاديخواهان و حقطلبان بويژه شيعيان و علويان،
تشديد جوّ خفقان و كشتار در سطح جامعه، وارد آوردن فشار اقتصادى توانفرسا بر تودههاى
مردم، بىكفايتى و خودكامگى و قدرتطلبى زمامداران اموى همه از عواملى بود كه در دامن
زدن به فتنهها و قيامهاى مردمى و تحولات سياسى پى در پى در جامعه و حتّى درون دستگاه
خلافت، مؤثر بود.
هشام به عبدالملك نخستين زمامدار معاصر امام صادق عليه
السلام كه به سياستمدارى و خشونت معروف است، هيچ حرمتى براى جان مسلمانان قائل نبود
و با كوچكترين بهانهاى آنان را مىكشت، در اين ميان شيعيان و پيروان اهل بيت عليهم
السلام بيشترين فشار و آزار را از سوى وى متحمل شدند. وى در نامهاى به كارگزاران خود
نوشت: بر شيعيان سخت بگيرند و آنان را تحت فشار قرار دهند، به زندان افكنند، آثارشان
را محو كنند، خونشان را بريزند و از حقوق بيتالمال محرومشان كنند. [1]
وى در نامهاى جداگانه براى والى مدينه از او خواست بنىهاشم
را به بند افكند و مانع بيرون رفتن ايشان از مدينه شود. او به فرماندار كوفه دستور
داد زبان و دست شاعر انقلابى اهل بيت عليهم السلام، كميت را به جرم ستايش خاندان پيامبر
صلى الله عليه و آله و هجو كارگزاران خليفه در عراق ببرد و خانهاش را ويران كند. [2]
صدور اين فرمانهاى مرگبار، دست كارگزاران جيرهخوار را
در شهرهاى مختلف براى اعمال هر نوع خشونت نسبت به مخالفان بازگذاشت؛ كارگزارانى همچون
«خالد بن عبداللّه قسرى» كه متهم به كفر و بىدينى بود [3] و «يوسف بن عمر ثقفى» كه
جانشين «حَجّاج» لقب يافته بود. [4]