نام کتاب : زندگی ائمه نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 198
منشأ اين پراكندگى دو چيز بود؛ يكى حاكميّت جوّ اختناق
و حكومت پليسى عباسيان. حاكمان عباسى پس از گذر از مرحله دستيابى به قدرت و تحكيم پايههاى
آن، سياست اختناق و ارعاب در پيش گرفتند و مخالفان خود را زير شديدترين فشارهاى سياسى
و اقتصادى قرار دادند. اين سياست از اواخر دوران امامت امام صادق عليه السلام آغاز
شد و در زمان امامت موسى بن جعفر عليه السلام در حكومت هارون به اوج خود رسيد.
شرايط سياسى روزهاى آخر امامت پيشواى ششم چنان ناگوار
و نگران كننده بود كه آن حضرت نتوانست با صراحت، جانشين خود را معرفى كند؛ از اين رو،
در وصيّتنامه خود پنج نفر را وصىّ و جانشين خويش قرار داد و نام فرزندش موسى بن جعفر
عليه السلام را پس از نام سه تن ديگر و در كنار نام منصور، خليفه عباسى، محمد بن سليمان،
حاكم مدينه و عبداللّه بن جعفر و حميده، همسر خود آورد [1] تا جان جانشين واقعى خويش
را از خطر تعرض دشمن مصون بدارد.
اختلاف و سرگردانى بعضى شيعيان نسبت به مسأله امامت پس
از شهادت امام صادق عليه السلام ناشى از حاكميّت همين جوّ خفقان سياسى بود. هشام بن
سالم مىگويد: من و مؤمن طاق در مدينه بوديم كه ديديم گروهى بر در خانه عبداللّه بن
جعفر گرد آمدهاند.
ما مسائلى از عبداللّه درباره زكات پرسيديم ولى او نادرست
جواب داد. مأيوس از نزد او بيرون آمديم و در كوچههاى مدينه گريان و متحيّر كه به كجا
و به چه كسى روى بياوريم.
در اين حال پيرمردى با اشاره ما را بهسوى خود فرا خواند.
فكر كرديم جاسوسى از جاسوسان منصور است؛ زيرا وى در مدينه جاسوسانى گمارده بود كه هر
كس به خانه امام صادق عليه السلام رفت و آمد مىكرد گردنش را مىزدند. ولى برخلاف تصور
ما، او ما را به خانه موسى بن جعفر عليه السلام برد. از آن حضرت پرسشهايى نمودم و
بر امامتش يقين حاصل كردم. سپس از او خواستم موضوع را با شيعيان در ميان بگذارم و آنان
را بهسوى وى فراخوانم. امام عليه السلام اجازه داد جريان را با افراد انديشمند در
ميان بگذارم و از آنان پيمان «كتمان» بگيرم چه آنكه افشا همان و كشتن همان. [2]