نام کتاب : زندگی ائمه نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 260
تركان واگذار كرد. آنان- كه تعدادشان در پايتخت به پنجاه
هزار تن مىرسيد- در پرتو قدرت و آزادى كه داشتند مردم را آزار داده زنان و كودكان
را زير سم اسبهاى خود پايمال مىكردند و چون شكايت و اعتراض مردم بر ضد آنان زياد
شد معتصم با بناى شهر سامرّا آنان را بدين شهر منتقل كرد.
سياست معتصم در برابر مخالفان، سياست زور، خشونت و سركوبى
بود. او در مسائل فكرى كوركورانه از مأمون پيروى مىكرد. كسانى را كه به مخلوق بودن
قرآن معتقد نبودند به قتل مىرسانيد. [1] احمد بن حنبل را به جرم سكوت در برابر اين
مسأله تازيانه زد سپس به زندان افكند. [2]
معتصم و امام جواد عليه السلام
معتصم پس از استقرار در مسند خلافت متوجه امام جواد عليه
السلام شد. طى فرمانى به والى مدينه از او خواست تا هر چه زودتر امام را به بغداد بفرستد.
امام در محرّم سال 220 هجرى به بغداد اعزام شد. [3] معتصم در ظاهر امام را اكرام كرد
و هدايايى براى وى فرستاد [4] ولى درنهان همچنان كينه حضرت را به دل داشت و درانتظار
فرصتى بود تا همان نقشهاى را درباره او پياده كند كه برادرش نسبت به امام رضا عليه
السلام پياده كرد. مسعودى مىنويسد:
از آن زمان كه ابوجعفر (به دستور معتصم) به عراق بازگشت،
معتصم و جعفر بن مأمون پيوسته درصدد توطئه و طرح نقشه قتل او بودند. [5]
اتخاذ اين موضع انتقامجويانه گواه آن است كه دستگاه از
نفوذ سياسى و موقعيّت اجتماعى پيشواى نهم در ميان اقشار جامعه، سخت بيمناك بوده و وجود
آن حضرت را خطرى جدّى براى حكومت ستمگرانه خود بشمار مىآورده است.
اين نفوذ در حدّ مردم عادى محدود نمىشد بلكه دل برخى
دولتمردان را نيز تسخير
[2]
- اصحاب اجماع به كسانى گفته مىشود كه همه فقها به صحّت آنچه كه آنان روايت كردهاند
اتفاق نظر دارند. اينانشش نفرند: يونس بن عبدالرحمان، صفوان بن يحيى، محمد بن ابى
عمير، عبداللّه بن مغيره، حسن بن محبوب و احمد بن محمّد بزنطى. البتّه اين شش نفر
بجز آن شش نفر اصحاب اجماعى است كه از ياران ا مام باقر و امام صادق عليهما السلام
هستند (اختيار معرفة الرجال، ص 556، رديف
1050)
[3] - حديث مرسل به حديثى گفته مىشود كه آخرين
راوى آن مذكور نباشد و كسى كه خود حديث را از معصوم نشنيده، بدون وساطت صحابى از
معصوم نقل كند (ر. ك. الدّراية فى علم مصطلحالحديث، شهيد ثانى، ص 47)