نام کتاب : زندگی ائمه نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 83
دست بيعت به فرزند پيامبر صلى الله عليه و آله داده بودند،
به مكتبى بودن مبارزه و اهداف عاليه آن ايمان استوارى نداشتند و شايد بدين اميد در
آغاز به آن حضرت روى آوردند كه بتوانند از اين طريق، راهى به تأمين خواستههاى نفسانى
خود بيابند. جناحهاى مخالف نيز شايد با همين هدف به امام عليه السلام نزديك شدند و
چون در عمل با ناكامى مواجه گشتند، چهره خود را علنى كرده يكى پس از ديگرى امام عليه
السلام را تنها گذاشتند؛ درست همان موضعى كه پيش از اين با پدرش اتّخاذ كرده بودند.
مورخان و تحليلگران، مردم كوفى و اجتماعكنندگان گرد امام
حسن عليه السلام را از نظر فكرى، اعتقادى و سياسى به چند گروه تقسيم كردهاند:
- امويان: كه از وابستگان و هواداران عثمان و معاويه بودند.
اينان در خفا با شام سر و سرّ داشتند و معاويه را تشويق مىكردند كه به كوفه يورش برد
و آنان قول هر نوع همكارى را به وى داده بودند.
- خوارج: اينان هم با معاويه دشمنى داشتند، هم با امير
مؤمنان عليه السلام و به حكومت عراق به همان ديد مىنگريستند كه به حكومت شام؛ ليكن
پس از به شهادت رساندن امير مؤمنان عليه السلام نوبت معاويه بود؛ از اين رو آنانكه
به تنهايى توانايى رويارويى با حكومت شام را نداشتند سعى كردند با پيوستن به جبهه امام
حسن عليه السلام و تقويت آن، به هدف خود دست يابند و در مرحله بعد به براندازى حكومت
امام مجتبى عليه السلام بپردازند.
- پيروان: توده انبوهى از مردم كوفه را پيروان فرومايه
و بىانگيزه تشكيل مىداد. اينان به خاطر نداشتن خط مشى فكرى و سياسى مستقل، همواره
از جريانات حاكم متأثّر مىشدند.
بعضى از آنان كه از نژاد بردگان و موالى بودند- و به گفته
طبرى بيست هزار مرد مسلّح كوفى را تشكيل مىدادند- [1] به هيچ اصلى پايبند نبودند و
حاضر بودند دربرابر پول و مقام به هر جنايتى دست بزنند. جمعى ديگر، كوركورانه و بدون
اراده، پيرو رؤساى قبائل خود بودند و محرك آنان در حمايت از جريانى عصبيّت قومى و قبيلهاى
بود نه بينش و آگاهى.
- شيعيان: كه نسبت به گروههاى ديگر جمع محدودترى را تشكيل
مىدادند و در ميان آنان تعدادى از بازماندگان مهاجر و انصار نيز به چشم مىخورد [2].