نام کتاب : زندگی ائمه نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 85
امام عليه السلام نيز به «حُجْرِ بْنِ عَدىّ كِنْدى»،
دستور داد تا فرمانداران و هم مردم را براى جنگ آماده سازد. [1]
به دنبال فرمان امام عليه السلام، منادى در كوچههاى كوفه
راه افتاد و مردم را به حضور فراخواند. پس از اجتماع مردم در مسجد، امام عليه السلام
بر فراز منبر رفت و فرمود: معاويه به جنگ به سوى شما آمده است، شما نيز به اردوگاه
«نُخَيْلَه» برويد. همه ساكت ماندند.
عدّى، فرزند حاتم طائى كه چنين ديد از جاى برخاست و گفت:
سبحان اللّه! اين سكوت مرگبار چيست كه جانتان را فرا گرفته است؟! چرا به امام و فرزند
پيامبرتان پاسخ نمىدهيد ... از خشم خدا بترسيد؛ مگر شما از ننگ باك نداريد ...؟ آنگاه
رو به امام عليه السلام كرد و گفت: گفتار شما را شنيديم و با جان و دل به فرمانيم و
افزود: من هماكنون به اردوگاه مىروم، هر كه مايل است به من بهپيوندد. «قَيْسِ بْن
سَعد» و «مَعْقِل بن قَيْس» و «زياد بن صَعْصَعَه» نيز با سخنرانيهاى شورانگيز خود
مردم را به جنگ ترغيب نمودند، آنگاه همه به اردوگاه رفتند. [2]
امام عليه السلام گروهى از سپاهيان را به فرماندهى «حَكَمْ»
به شهر انبار فرستاد. ولى وى با معاويه ساخت و بهسوى او رفت. پس از خيانت «حَكَمْ»
امام عليه السلام خود به «ساباط» مدائن رفت و از آنجا دوازدههزار نفررا بهفرماندهى
«عُبَيْدُاللهبنعباس» به رزم با معاويه گسيل داشت «و قيس بن سعد» را هم به معاونت
وى برگزيد كه اگر عبيدالله از ميان رفت، وى فرماندهى را برعهده گيرد.
معاويه ابتدا درصدد برآمد تا «قيس» را بفريبد و يك ميليون
درهم نزد وى فرستاد كه با وى همدست شود، يا حداقل از امام عليه السلام كناره گيرد.
«قيس» پولش را پس داد و در پاسخ گفت: به نيرنگ، دين مرا نمىتوانى از دستم بگيرى. [3]
امّا «عبيدالله بن عباس» تنها بهوعده همان پول، فريفته
شد و شبانه با گروهى از خاصّان خويش بهسوى معاويه گريخت. بامداد آن روز، سپاه، بىسرپرست
ماند. «قيس» با مردم نماز گزارد و جريان را به امام عليه السلام گزارش داد. [4]
«قيس» دليرانه مىجنگيد. معاويه چون راه فريب او را مسدود
يافت، براى شكستن روح مبارزه در سپاهيان عراق، راه ديگرى پيش گرفت؛ جاسوسانى به ميان
لشكريان
[1] - ارشاد مفيد، ص 189؛ بحارالانوار، ج 44، ص 46؛ شرح
ابن ابىالحديد، ج 16، ص 38؛ مقاتل الطالبيين، ص 61
[2] - شرح ابن ابىالحديد، ج 16، ص 37-40؛ بحارالانوار،
ج 44، ص 50