نام کتاب : زندگی ائمه نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 86
امام عليه السلام چه در «مَسْكِنْ» [1] و چه در مدائن
فرستاد تا دروغهايى را پخش كنند و سربازان را در وحشت فرو برند.
در «مَسْكِن» شايع كردند كه امام حسن عليه السلام به معاويه
پيشنهاد صلح داده و معاويه هم پذيرفته است. [2] متقابلًا در مدائن شايع كردند كه «قيس
بن سعد» با معاويه سازش كرده و به او پيوسته است. [3]
اين شايعات، روحيّه سپاهيان امام را خرد كرده، موجب شد
پيشتازان ارتش امام عليه السلام كه از همه جناحهايش نيرومندتر بود از هم بپاشد.
توطئهها و شايعهپردازيهاى معاويه سبب شد تا خوارج و
آنانكه با صلح موافق نبودند، به ايجاد فتنه و آشوب برخيزند. عدهاى از همينها با
حالت عصبانى به خيمه امام عليه السلام هجوم بردند و به غارت پرداختند حتى فرش زير پاى
امام عليه السلام را ربودند. [4]
آنان كار جهل و سيهدلى را به جايى رساندند كه برخى حكم
به تكفير فرزند پيامبر صلى الله عليه و آله دادند و «جَرّاح بن سنان» به قصد كشتن امام
به آن حضرت تاخت و فرياد زد:
اى حسن، تو هم مانند پدرت مشرك شدى! سپس ضربهاى بر ران
آن حضرت فرود آورد كه در اثر شدّت جراحت، امام عليه السلام بر زمين افتاد. امام عليه
السلام را به منزل «سَعْدِ بن مَسعود ثَقَفى»- فرماندار مدائن- بردند و در آنجا مدتى
به معالجه پرداخت. [5]
در اين بين، امام عليه السلام اطّلاع يافت، برخى از رؤساى
قبائل مخفيانه به معاويه نوشتهاند كه اگر به سوى عراق بيايى پيمان مىبنديم كه حسن
عليه السلام را به تو بسپاريم.
معاويه نامههاى اينان را نزد امام عليه السلام فرستاد
و تقاضاى صلح كرد و تعهّد كرد هر شرطى كه امام عليه السلام بفرمايد بپذيرد. [6]
پس از اين حوادث دردناك، امام عليه السلام دريافت كه تمام
تلاشهاى وى در اثر
[1] - مَسْكِن بر وزن مَنْزِل، محلى است در كنار نهر دجيل
كه اردوگاه سپاه امام تحت فرماندهى قيس بود