responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : زندگی ائمه نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 90

ريختن آنهاست (پيشنهادش را پذيرفته) با او بيعت كردم و در اين كار جز مصلحت و بقاى شما نظر ديگرى نداشتم. [1]

بازگشت به مدينه‌

امام حسن عليه السلام هر چند كوشيد در سخنرانى‌هاى عمومى و گفت و گوهاى خصوصى، مردم را از ماهيّت صلح و فلسفه آن آگاه كند، ولى مردم نادان و عناصر مريض و مغرض، نسبت به اين قضيّه همچنان ديد منفى داشتند و گاه و بى‌گاه با زخم زبانها و شماتتهاى خود آن حضرت را آزار مى‌دادند. از سوى ديگر معاويه نيز به شكلهاى گوناگون درصدد آزار و ناسزارگويى امام عليه السلام برآمد؛ حضرت و يارانش را به‌شدّت تحت نظر گرفت و آنان را در تنگنا گذاشت. به حضرت على عليه السلام و دودمان او توهين مى‌كرد؛ حتّى گاهى در حضور امام مجتبى عليه السلام به پدر بزرگوارش ناسزا مى‌گفت. امام عليه السلام گرچه فورى پاسخ مى‌داد و او را ادب مى‌كرد [2] ولى با اين اوضاع ماندن در كوفه برايش بسيار رنج‌آور شده بود؛ از اين رو تصميم به بازگشت به مدينه گرفت.

بعضى از ياران امام عليه السلام كه براى توديع به محضرش شرفياب شده بودند، پيشنهاد ماندن در كوفه را كردند. امام عليه السلام در پاسخ فرمود: «راهى براى ماندن ندارم.» [3]

روزديگر كوفه‌را ترك‌كرد. چون به «ديرهند» رسيد نگاهى به‌شهر افكند و اين‌شعررا خواند:

وَ لا عَنْ قِلىً فارَقْتُ دارَ مَعاشِرى‌

هُمُ الْمانِعُونَ حَوْزَتى‌ وَ ذِمارى‌ [4]

از روى نفرت و بى‌مهرى ديارهم صحبتان را ترك نگفتم. آنان بودند كه از حريم من و خانواده‌ام دفاع كردند.

و بدين ترتيب، پيشواى دوّم شيعيان با دلى افسرده و احساس غربت و تنهايى در ميان امّت پس از چند سال دورى از مدينه به جوار مرقد مطهّر جدّ بزرگوارش بازگشت.


[1] - الفتوح، ابن اعثم كوفى، ج 4، ص 163

[2] - ر. ك: ارشاد، ص 191؛ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابى‌الحديد، ج 16، ص 47

[3] - شرح نهج‌البلاغه، ابن ابى‌الحديد، ج 16، ص 16

[4] - همان

نام کتاب : زندگی ائمه نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 90
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست