نام کتاب : تاریخ و اصول روابط بین الملل نویسنده : جمالی، حسین جلد : 1 صفحه : 216
فرآيندى كه طى آن ملّتها از تمايل و توانايى خويش نسبت
به تدبير مستقل سياست خارجى و سياستهاى اساسى داخلى خود صرف نظر كرده، در عوض در پى
تصميمگيرى مشترك و يا تفويض روند تصميم گيرى به سازمانهاى ناظر جديدى هستند. [1]
براساس اين تعريف، روند جديد صرف نظر كردن از حاكميّت
ملّى و تمايل به پذيرش اقتدار فراملّى [2]
، از مفروضات اصلى تئورى همگرايى است. در اين روند، ملّتها
و رهبران سياسى در مىيابند كه نيل به اهداف و منافع ملّى، تنها در سايه تصميمگيرى
جمعى و مشاركت در يك نظام همگرا، بيشترين بهرهدهى و مطلوبيّت را به همراه دارد.
بنابراين، دولتها و ملّتها به جاى تكيه بر ناسيوناليسم
و خوداتكايى داخلى، به آرمانها، سازمانها و تصميمهاى مافوق ملى، گرايش پيدا مىكنند.
حركت وحدت گرايى، از حوزه و قلمرو اقتصادى به سوى حوزه
سياسى است.
بنابراين فرض، نخستين عرصه همگرايى در حوزه اقتصادى نمود
مىيابد؛ آنگاه به حوزه سياسى و امنيّتى سرايت پيدا مىكند. تشكيل جامعه «زغال و فولاد
اروپا» [3]
در سال 1330 ه- ش/ 1951، متشكل از كشورهاى آلمان، فرانسه،
ايتاليا، هلند، بلژيك و لوكزامبورگ، به عنوان يك نهاد اقتصادى فراملّى، نمونه تاريخى
و واقعى همگرايى و وحدت در حوزه اقتصادى است. [4]
گسترش و توسعه اين پديده به قلمرو سياسى و امنيتى، با
فراز و نشيبهايش، به آرمان وحدت اروپا منجر شد كه تحقق آن، به رغم موانع و تنگناهاى
موجود، تجربههاى عملى را پشت سر گذاشته است. [5]
درستى يا نادرستى اين فرضيه موجب مجادلاتى چند براى تئورى
همگرايى بود، بگونهاى كه برخى از تحليلگران با استناد به شواهد تاريخى و ساير دلايل
منطقى، در موفقيت كامل اين فرضيه ترديد كردند. [6]