نام کتاب : تاریخ و اصول روابط بین الملل نویسنده : جمالی، حسین جلد : 1 صفحه : 221
و نوسازى در كشورهاى جهان سوم دچار اختلال مىشود. از
اين رو، گفته مىشود:
استقلال اقتصادى چيزى مربوط به روزگار پيشين است [1]
و دولت ملّى در عمل به عنوان يك واحد اقتصادى مستقل وجود
ندارد. [2]
و- تغيير معناى قدرت: قدرت به معناى زور در سياست عليا
[3]
، معنا و مفهوم پيدا مىكند. نقش قدرت در سياست حاد و
امنيّتى، اجبار و الزام است، در حالى كه نقش قدرت در سياست سفلى، پاداش و تشويق است
و عوامل قدرت نيز از تجهيزات نظامى و تعدد نفرات ارتش، به ميزان توسعه، «دانش و تكنولوژى
تغيير» يافته است. [4]
تئورى وابستگى متقابل، با تكيه بر فرضيههاى ياد شده،
در پى ايجاد و تبيين جهانى است كه در آن از ارزش و اهميّت حاكميت ملّى كاسته شده و
همگونى و تفاهم بيشترى بين دولتها به وجود آيد. دولتها به جاى توسل به زور در حل اختلافات،
روشهاى مسالمت آميز را انتخاب مىكنند. بطور كلّى حل بسيارى از مشكلات به مسايل بينالمللى
وابسته است و در سطح ملّى، امكان چاره سازى آنها وجود ندارد. بنابراين، با تغيير ساختار
دولتها و نظام بينالملل از نظامى و امنيتى به اقتصادى، روابط و راه حلها نيز به نوبه
خود تحوّل يافته، صلح و ثبات، جايگزين جنگ و خشونت خواهد شد.
اين نظريه در مقوله، «نظريههاى كشمكش و منازعه» قرار
دارد؛ يعنى بيش از آنكه بيانگر همكارى و هماهنگى در رفتار سياستمداران و دولتها باشد،
نشان دهنده تعارض و كشمكش بين آنهاست. تبيين نظريه بازيها از واقعيت بينالمللى بدين
نحو است كه عرصه
[3] - سياست عليا (HighPolitics) ،سياستى است كه مبناى آن را «مسايل حاد سياسى و امنيتى» تشكيل مىدهد
ومكتب سياست قدرت
(powerPolitics) نيز بدان سخت پايبند است. در مقابل، سياست سفلى (lowPolitics) ،سياستى است كه در ارتباط با مسايل
اقتصادى و رفاهى است و اصولاً به اين طيف از مسايل اهميت بيشتر مىدهند تا مسائل
نظامى و امنيتى.