نام کتاب : تاریخ و اصول روابط بین الملل نویسنده : جمالی، حسین جلد : 1 صفحه : 254
توانايى يك دولت نسبت به يك دولت مشخص ديگر، امكان دارد
بيشتر باشد، امّا احتمال دارد قدرت اين دولت در مقايسه با دولتى ديگر، كمتر باشد.
(مقايسه دولت ژاپن با ويتنام و ژاپن با آمريكا). همچنين، يك واحد سياسى در يك مقطع
زمانى قدرتمند است؛ ولى تحولات داخلى و خارجى، آن كشور را در برهه زمانى ديگر به قدرت
درجه پايين تنزّل مىدهد. (امپراتوريهاى بزرگ انگلستان و اتريش- مجارستان) از اين رو،
يكى از خصوصيات بارز و عمومى پديده قدرت، نسبى بودن آن است.
2- غير قابل اندازهگيرى بودن: عوامل متشكّله قدرت، شامل
عناصر مادى و معنوى است. هر چند عناصر مادى از قبيل منابع زير زمينى، ميزان جمعيت،
تعداد نفرات ارتش و وسعت يك كشور قابل اندازهگيرى است؛ امّا عوامل كيفى و معنوى شامل
ايدئولوژى، رهبرى، روحيه ملى و مشروعيت سياسى قابل اندازهگيرى نيست؛ بر اين اساس،
نمىتوان به طور قطع و يقين، اظهار نظر كرد كه ميزان قدرت كدام يك از دو كشور فرضىِ
مورد مقايسه، بيشتر است.
3- دو قطبى بودن: مقصود، دو قطب مثبت و منفى مىباشد،
قدرت از لحاظ آنكه بازدارنده است قدرت منفى نام گرفته و از آن روى كه عمل كننده است،
قدرت مثبت ناميده مىشود. توانايى دولتها در جلوگيرى از رفتارهاى نامطلوب از جانب ساير
دولتها، نشان دهنده قدرت منفى است.
توانايى دولت در تنظيم روابط و تدوين و اجراى قوانين،
جزو قدرت مثبت دولت به شمار مىآيد. از اين جهت، قدرت، اغلب در روابط خارجى جنبه منفى
و در امور داخلى جنبه مثبت به خود مىگيرد. [1]
4- روانى و ذهنى بودن: تحقق قدرت، چنانچه گذشت، به وجود
رابطه تأثيرگذارى و تأثيرپذيرى حداقل دو طرف بستگى دارد. يكى از مواردى كه در بررسى
اين پديده با اهميت تلقى شده اين است كه تصورات و ذهنيات در تحقق قدرت، نقش مهمى دارد.
اگر دولت يا فردى در تصور و ذهن ديگران قدرتمند جلوه كند،
براحتى تحت تأثير آن