نام کتاب : تاریخ و اصول روابط بین الملل نویسنده : جمالی، حسین جلد : 1 صفحه : 286
منازعه و جنگ كفايت مىكند. به اعتقاد رئاليستها [1]،
كه با ديد بدبينانه نسبت به نهاد انسان، مكتب «واقع گرايى» را در روابط بينالملل بنياد
نهادهاند، ستيزه جويى ذاتى انسان، نه تنها منشأ رفتار خشونت آميز فردى است، بلكه عامل
جنگ در روابط بين جوامع و دولتها نيز مىباشد. حكومتها، همانند انسان، قدرتطلب، ستيزهجو
و در پى منافع ملى هستند و اين اصل كه: «سياست، تلاشى است براى به دست آوردن قدرت»
[2]. بر عرصه روابط بينالمللى حاكم است. حفظ، افزايش و نمايش قدرت، جزو جوهره سياست
بينالملل است و اين ويژگيها براى وقوع جنگ، خود كافى و مساعد است. مورگانتا [3]، مؤسس
مكتب سياست قدرت كه نظام فكرى او هنوز كماكان بر اذهان انديشمندان روابط بينالمللى
سلطه دارد، ريشههاى جنگ را در تحليل فوق مىداند. [4]
تبيين زيست شناسان، مردم شناسان و روان شناسان از ريشه
جنگ، چنين است: در ساخت غرائز انسان، تمايل به نابود كردن خود، خود كشى و مرگ (طبق
نظريات فرويد) يا تمايل به كسب قدرت نهفته است. در واقع، غريزه پرخاشگرى، بخشى از تكامل
و تكوين طبيعى است كه در نهاد بشر به امانت نهاده شده است. غريزه پرخاشگرى و تهاجم
طلبى، هرگاه زمينه مساعد و مطلوبى پيدا كند، فعّال گرديده و انگيزه رفتار خشونت آميز
را در انسان به وجود مىآورد. در نظريات جديد عنوان شده در اين رشته، توان و نيروى
تهاجمى مرموزى كه توسط فعل و انفعالات درونى يا برونى مىتواند فعال شود، پذيرفته شده
است. نهايت اينكه، انسان در نظام رقابت بر سر مواد طبيعت يا مصنوعات بشرى، همواره ناچار
است به كمك مكانيسم درونى پرخاشگرى، در يك رابطه پيچيده اجتماعى به مبارزه برخيزد كه
بخشى از اين مبارزه را «منازعه و جنگ» تشكيل مىدهد. [5]