نام کتاب : تاریخ و اصول روابط بین الملل نویسنده : جمالی، حسین جلد : 1 صفحه : 39
صادرات و تجارت جهانى، بازار مالى و پولى و اداره روابط
بينالمللى، برترى تقريباً مطلق داشت. جنگ جهانى اوّل، اين قاره كهن را چه در زمينه
اقتصادى، چه سياسى و چه فرهنگى با چالشهاى جدى رو به رو ساخت. از نظر اقتصادى، اروپاى
بعد از جنگ، بشدّت به آمريكا مقروض بود. ميزان قروض انگلستان و فرانسه به آمريكا در
سال 1919 به ترتيب 5/ 4 و 5/ 2 ميليارد دلار بود. در مقابل، دو دولت غير اروپايى و
رو به رشد يعنى ژاپن و آمريكا، بيش از پيش بر ثروت و سرمايه خود افزودند و در برخى
از امور، خلأ قدرت دولتهاى اروپايى را پُر كردند. [1]
سقوط فرهنگى و معنوى اروپا، بسيار چشمگيرتر بود، چرا كه
خود را پرچمدار فرهنگ و تمدن قلمداد مىكردند و رسالت متمدن ساختن اقوام و ملل ديگر
را براى خود ترسيم مىكردند، در حالى كه اكنون خود، در حين جنگ، تمام ارزشهاى اخلاقى
و فرهنگى را ناديده گرفته و پايمال كرده بودند. تمدن غرب، نه تنها صلح و آرامش و رفاه
را براى جهان تأمين و تضمين نكرد، بلكه مخوفترين و گستردهترين جنگ و ويرانى را براى
بشريت به ارمغان آورد. اين تمدن كه روزى خود را فناناپذير و ابدى جلوه مىداد، با سخن
معروف رمان نويس فرانسوى «پل والرى» كه مىگفت: «اينك روشن است كه تمدن ما اروپاييان
فناپذير است» و كتاب «افول غرب» اثر «اسوالد اشپنگلر» در سراشيب سقوط و اضمحلال قرار
گرفت. [2]
بحران سياسى اروپا به مسأله استعمار و مستعمرات مربوط
مىشود. سرزمينهاى مستعمراتى، نهضتهايى براى استقلال و رهايى از بند استعمار بنيان
نهادند كه نخستين آنها در هندوستان و مصر پايه گذارى شد. آنان كه در جنگ به آگاهيها
و تواناييهاى جديدى دست يافته بودند، انتظار داشتند به عنوان پاداش مشاركت در جنگ،
يا از سلطه و نفوذ دولتهاى استعمارگر به كشورشان كاسته شود و يا اينكه دولت مستقل و
ملّى تشكيل دهند. امّا غارتگران اروپايى هنوز چند سالى فرصت داشتند كه بتوانند مركز
و ثقل اداره روابط بينالمللى باشند و از اين طريق، از پيروزى جنبشهاى استقلال طلب