اعتقاد
نداشت و عمروعاص كه مورد مشورت وى بود، با زيركى دريافته بود كه مىتواند از موضوع
حكميت قرآن به عنوان حربه استفاده كند وى روزى در هنگام رايزنى با معاويه درباره
سپاهيان طرفين و نقشى كه حكميّت قرآن مىتواند ايفا كند، چنين گفت: نه مردانت توان
مقاومت در برابر مردان او را دارند و نه تو مانند على عليه السلام هستى. او بر سر
دين با تو مىجنگد و تو بر سر دنيا. تو بقا را مىجويى و او از شهادت باكى ندارد.
مردم
عراق از غلبه تو در هراسند، ولى مردم شام از پيروزى على عليه السلام نمىترسند،
ليكن من پيشنهاد مىكنم: راهى جلوى پاى آنان بگذار كه اگر بپذيرند يا رد كنند،
اختلاف در ميانشان سايه افكند. آنان را به حكميّت قرآن بخوان. من اين موضوع را
همواره براى روز نياز به تأخير انداخته بودم [1] معاويه نيز كه نظر او را پسنديد
چنان كه گفته شد درست در لحظهاى كه سقوطش حتمى بود، از او خواست كه آن نيرنگ را
به كار بندد.
ظاهربينى و خشكمقدسى
از ديگر
عواملى كه مانع پيروزى سپاه عراق شد، وجود شمارى افراد مقدسنما بود. اينان كسانى
بودند كه در مقابل اميرمؤمنان عليه السلام خود را صاحب رأى مىدانستند و وجوب
اطاعت از امام در فرهنگ اعتقاداتشان جايگاهى نداشت. اين عده پس از اعلام پذيرش
حكميت از سوى معاويه ادامه جنگ را روا نمىدانستند و علاوه بر آنكه خود
نمىجنگيدند، به امام عليه السلام نيز فشار مىآوردند كه مالك اشتر را از ميدان
نبرد فراخواند.