عقيدتى
«بىنيازى جامعه از امام و رهبر» بود و بدين گونه رهبرى و حكومت اميرمؤمنان عليه
السلام را نفى مىكردند.
حضرت على
عليه السلام وقتى به مقصود آنها پى برد، براى جلوگيرى از تأثير منفى اين شعار در
توده مردم فرمود:
سخن حقى
است كه اراده باطل از آن شده است. آرى درست است كه فرمانى جز فرمان خدا نيست، ولى
اينان (خوارج) مىگويند رهبرى و زعامت سزاوار كسى غير از خدا نيست، در حالى كه
مردم به زمامدار، نيازمندند خواه نيكوكار باشد يا بدكار (اگر زمامدار عادل ميسّر
نشد أمير فاسق بهتر از هرج و مرج است) تا مؤمن و كافر در سايه حكومتش به كار خود
مشغول و از مواهب زندگى بهرهمند شوند. [1]
مرامنامه خوارج
خوارج
شورش ضد دينى خود را بر عناوينى مقدس همچون امر به معروف، نهى از منكر و جهاد در
راه خدا استوار كردند و به خيال خام خود درصدد امر به معروف و نهى از منكر بودند؛
غافل از آنكه اين دو فريضه الهى شرايطى دارد و يكى از شرايط آن دو، شناختن معروف
و منكر است. شرط ديگر، احتمال اثر و سنجيدن عواقب كار است تا مبادا ضررى مهمتر،
به فرد يا جامعه اسلامى وارد شود.
خوارج
عقايدى مخصوص به خود داشتند. دستهاى از آنان معتقد بودند:
دين
عبارت است از شناختن خدا و پيامبران و اينكه ريختن خون طرفداران آنان