يكى از
مشكلات عمده بر سر راه حكومت اميرمؤمنان عليه السلام انحرافهاى دينى و اخلاقى بود
كه در جامعه آن روز، وجود داشت.
اين
انحرافها كه به تدريج بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به وجود آمد،
جامعه تربيت شده آن حضرت را تا حدودى دگرگون كرد، به طورى كه در اواخر حكومت
«عثمان» عدالت اجتماعى، رنگ باخته و جامعه به دو طبقه فقير كوخنشين و ثروتمند
كاخنشين، تبديل شده بود. [1]
از نظر
اخلاقى بسيارى دچار انحطاط شده و روحيه تمرد و سركشى و نپذيرفتن حق دوباره به
جامعه برگشته بود، كوچكترها به بزرگترها احترام نمىگذاشتند و تقوا و فضيلت رخت
بربسته، گناه و معصيت سايه شوم خود را گسترده بود.
دانشمندان
به جاى دفاع از ارزشها نفاق پيشه كرده و از وظايف خود طفره مىرفتند و دين به
دنيا فروشان، زبان به تملق و چاپلوسى گشوده بودند. [2]
امتيازات
طبقاتى و تبعيضهاى نژادى رواج يافته بود، يكى به عنوان عرب و ديگرى به عنوان عجم،
يكى به بهانه داماد خليفه و ديگرى به عنوان همسر پيامبر صلى الله عليه و آله و
سلم، هر كدام سهم ويژهاى از بيتالمال مسلمانان داشتند.
عدهاى
دچار روحيّه «مَنيت» و «استكبار» شده و عده ديگرى بدون صلاحيت لازم، با تكيه بر
آرا و نظريات خود، در احكام دين اظهار نظر