با ورود
اين سه نفر به سقيفه، جوّ مجلس تغيير كرد و جمعيت فهميدند كه اينان براى مخالفت
آمدهاند. ابتدا «عمر» خواست صحبت كند، اما «ابوبكر» مانع شد و رشته سخن را در دست
گرفت. وى پس از حمد و ثناى الهى به تمجيد از «مهاجران» پرداخت و سابقه آنان را در
ايمان و صبر و استقامت در برابر آزار و اذيّت مشركان، برشمرد. سپس با استدلال به
اينكه مهاجران از خويشان و عشيره پيامبرند، شايستگى آنان را براى تصدى خلافت
اثبات كرد و مخالفت با آنان را نوعى ظلم خواند. [1]
ابوبكر
در سخنان خود تا حدودى اراده انصار را تضعيف كرد و براى اينكه احساسات آنان را به
طور كامل فرونشاند و در ضمن حكومت را براى طيف خود تثبيت كند، گفت:
اى گروه
انصار ما امارت امّت را برعهده مىگيريم و شما وزارت را، ما در امور با شما مشورت
خواهيم كرد و هيچ كارى بدون نظر شما انجام نخواهد شد. [2]
با
سخنرانى «ابوبكر» در ميان انصار اختلاف پيدا شد، بعضى از آنان از «ابوبكر» و
مهاجران طرفدارى كردند و بعضى از «سعد بن عباده» و سرانجام جبهه انصار بر اثر نزاع
و كشمكش تضعيف شد.
«ابوبكر»
با استفاده از فرصت، رو به جمعيت كرد و گفت: اى مردم اين «عمر» و اين «ابوعبيده»!
با هر كدام از آنان كه مىخواهيد به عنوان جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله و
سلم بيعت كنيد. امّا آن دو نفر گفتند: اى ابوبكر تو