مىكنم،
به شرط اينكه علاوه بر عمل به كتاب خدا و سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم،
به سيره و روش ابوبكر و عمر نيز رفتار كنى و هيچ يك از بنىهاشم را هم بر كارها
نگمارى!
على عليه
السلام در مقابل دو شرط اخير برآشفت و فرمود: «تو را چه رسد كه براى من تكليف معين
كنى؟ من وظيفهام تلاش براى سربلندى امّت است و هر كس، امين و شايسته باشد او را
برمىگزينم، خواه از بنىهاشم باشد يا از غير آن و من بر طبق كتاب خدا و سنت
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و علم و دانش خودم عمل مىكنم» عبدالرحمن روى
اين دو شرط آخر پافشارى كرد و وقتى اميرمؤمنان عليه السلام آنها را نپذيرفت، خلافت
را به «عثمان» واگذار نمود. [1]
آنچه
گذشت فشردهاى از جريان شوراى تعيين خليفه بود. در اينجا لازم است ديدگاه
اميرمؤمنان عليه السلام را نيز در مورد اين شورا يادآور شويم.
حضرت على
عليه السلام گرچه از ابتدا مىدانست كه جريان شورا يك بازى سياسى براى انحراف
خلافت است، ولى براى حفظ وحدت و مصالح ديگر در شورا شركت كرد و در بين مذاكرات و
پس از آن، ماهيت اين شورا را به خوبى روشن نمود.
حضرت على
عليه السلام پس از اينكه «عبدالرحمن بن عوف» ايشان را به روش ابوبكر و عمر دعوت
كرد، فرمود: «با وجود كتاب خدا و سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، احتياج
به راه و روش ديگرى نيست و پافشارى تو روى اين شرط، براى جلوگيرى از خلافت من است»
[2] و در مورد ديگرى فرمود:
[1]
- الامامة والسياسة، ج 1، ص 28-30؛ تاريخ طبرى، ج
4، ص 227-238، با تلخيص