به نفع
آنها تلاش مىكند) به خدا قسم اگر آن دو به هدف خود برسند- كه هرگز نخواهند رسيد-
پس از نزاع سختى كه ميان آن دو به وجود مىآيد يكى گردن ديگرى را خواهد زد. و به
خدا سوگند صاحب شتر سرخ راهى طى نمىكند و گرهى نمىگشايد، مگر در راه معصيت و خشم
خدا تا آنكه خود و همراهانش را به مهلكه وارد كند.
به خدا
سوگند! سرانجام يكسوم آنان كشته مىشوند، يك سوم آنان فرار كرده و يك سوم ديگر
توبه مىكنند. عايشه همان زنى است كه سگهاى «حوأب» بر او پارس كردند. طلحه و زبير
نيز مىدانند كه به خطا مىروند و چه بسا عالمى كه جهلش او را مىكشد، بدون اينكه
از علمش نفعى ببرد.
مرا با
قريش چه كار! به خدا سوگند در حال كفرشان آنان را كشتم. اكنون نيز كه فريب هواى
نفس و شيطان را خوردهاند، آنان را مىكشم. [1]
امام
عليه السلام پس از انجام تبليغهاى لازم، و آماده ساختن سپاه، سهل بن حنيف را در
مدينه جانشين خود گردانيد و با سپاهى بيش از هفتصد نفر مدينه را به سوى عراق ترك
گفت.
توقف در ربذه
از آنجا
كه اين شمار جنگجو براى رويارويى با ناكثين كافى نبود، حضرت على عليه السلام در
محلى به نام «ربذه» توقف كرد، تا نيروى كافى فراهم آيد.
عثمان بن
حنيف- فرماندار امير مؤمنان در بصره-، پس از رهايى از دست
[1]
- شرح ابن ابى الحديد، ج 1، ص 233؛ ارشاد، ص
1317