دشمنان،
خود را به امام عليه السلام رساند و از ستمى كه بر او روا داشته و شكنجههايى كه
داده بودند، اظهار ناراحتى و شكايت كرد، به ويژه از اينكه ريش او را تراشيده
بودند (و به نقلى موهاى صورتش را كنده بودند)، بسيار پريشانخاطر بود. حضرت على
عليه السلام او را به صبر دعوت كرد و برايش دعاى خير نمود. [1]
همچنين
اميرمؤمنان عليه السلام هاشم مرقال را با نامهاى نزد استاندار كوفه، ابوموسى
اشعرى، فرستاد و از او درخواست كمك كرده اما ابوموسى به هاشم روى خوش نشان نداد و
كوفيان را از پيوستن به سپاه على عليه السلام برحذر داشت. او به طور رسمى اعلام
كرد: اگر بنابر جنگ باشد، نخست بايد با قاتلان عثمان بجنگيم، آنگاه به ديگران
بپردازيم. [2]
ولى كوفه
جايى نبود كه امام عليه السلام از آن چشم بپوشد. از اين رو فرزندش، امام حسن عليه
السلام و عمار ياسر را مأمور ساخت تا به كوفه بروند و مردم را از اوضاع آگاه
سازند. همچنين حكم عزل ابوموسى را نيز صادر كرد. امام حسن عليه السلام و عمار ياسر
و نيز مالك اشتر به كوفه رفتند و با قرائت نامه امام عليه السلام در ميان مردم
آنان را به يارى وى فراخواندند. مردم نيز مراتب پشتيبانى و آمادگى خود را براى
جانبازى در راه اميرمؤمنان عليه السلام اعلام كردند؛ و امام حسن عليه السلام پس از
بركنار ساختن ابوموسى، «قرظة بن كعب» را به جاى وى نصب كرد.
تبليغات
روشنگرانه فرستادگان امام در كوفه نتايج بسيار رضايتبخشى به دنبال داشت، از آن
جمله تعداد هفت هزار تن آمادگى خود را براى جنگ در ركاب اميرمؤمنان اعلام كردند و
در «ذىقار» به آن حضرت پيوستند. امام عليه السلام
[1]
- تاريخ طبرى، ج 4، ص 477-481؛ كامل، ج
3، ص 277؛ شرح ابن ابىالحديد، ج 14، ص
9