فرزندان
عقيل و ديگر جوانان بنى هاشم امام عليه السلام را چونان نگينى در ميان گرفته
بودند، در حالى كه جمعى از شركتكنندگان در جنگ بدر نيز در ميان سپاه ديده
مىشدند. [1]
تلاشهاى صلحآميز
اميرمؤمنان
عليه السلام كه جنگ را خوش نمىداشت و ريخته شدن خون مسلمانان را ضايعه مىدانست،
دست به كار شد تا شايد بتواند با مذاكره و گفتوگوى سياسى، توطئه را پايان بخشد؛
در راستاى رسيدن به صلح اقدامهاى زير را انجام داد:
1- پيش
از ورود به بصره دو نفر از يارانش را همراه با نامههايى به شهر فرستاد تا با
عايشه، طلحه و زبير جداگانه گفتوگو كنند و آنان را از انديشه جنگ منصرف سازند،
ولى آنان پيشنهاد صلح را رد كرده، آماده جنگ شدند. [2]
2- امام
عليه السلام در روز نبرد، پيش از آغاز جنگ، به ناكثين پيشنهاد داد كه از خونريزى
دست بردارند و به حكمت قرآن تن در دهند. از اين رو قرآن را به دست فردى به نام
«مسلم» داد و فرمود: قرآن را بر آنان عرضه كن و بگو: اين قرآن بين ما و شما حاكم
باشد، از خدا بترسيد و خون مسلمانان را حفظ كنيد.
«مسلم»
طبق فرمان امام ميان سپاه دشمن رفت و قرآن را بر آنان عرضه داشت؛ ولى آنان دستش را
قطع كردند. او قرآن را به دست ديگر گرفت و همچنان مردم را به حكومت قرآن دعوت
مىكرد، ولى آن نامردمان، پس