نيز براى
طلحه بيعت گرفتهام. با عنوان خونخواهى عثمان قيام و مردم را براى همين مطلب دعوت
كنيد و در اين راه سرعت و جديت به خرج دهيد». [1]
ادعاى
معاويه در اين نامه مبنى بر بيعت گرفتن براى زبير و طلحه به طور كامل دروغ و
بىاساس بود، زيرا هيچ مورّخى انجام چنين كارى را گزارش نكرده است.
نماينده امام به سوى معاويه
اميرمؤمنان
عليه السلام با آنكه از خباثت ذات و فكر شيطانى معاويه آگاهى داشت. بازهم درصدد
برآمد كه با وى وارد گفتوگو شود، شايد از اين راه جلوى آشوبگرىهاى او را بگيرد.
از اين رو فردى به نام «جرير بن عبداللَّه» را با نامهاى نزد او فرستاد. حضرت در
اين نامه ضمن درخواست بيعت از معاويه، جريان پيمانشكنى طلحه و زبير را يادآور شد
و در پايان به تهديد وى پرداخت و نوشت: اگر تو نيز خود را در معرض بلا قرار دهى (و
بيعت نكنى) با تو پيكار مىكنم. تو از آزاد شدگان هستى كه نه شايستگى خلافت را
دارند و نه در امور خلافت طرف مشورت قرار مىگيرند .... [2]
فرستاده
امام نامه رابه معاويه داد. او پس از خواندن نامه گفت: براى پاسخ منتظر بمان.
معاويه با عمروعاص به رايزنى پرداخت و در ضمن، حكومت مصر را به وى وعده داد.
عمروعاص پيشنهاد كرد مردم را به مسجد دعوت كند. معاويه نيز چنين كرد و در ميان
جماعت انبوهى از مردم و سران و بزرگان شام سخنرانى مشروحى ايراد كرد و ضمن ستايش
از مردم شام به تحريك احساسات آنان پرداخت. و درباره خونخواهى