responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : جلوه ای از حکومت علوی نویسنده : پژوهشکده تحقیقات اسلامی    جلد : 1  صفحه : 71

گفت: امشب از نزد كافرترين و خبيث‌ترين مردم مى‌آيم. گفتم: چه شده است؟ گفت: (نزد معاويه بودم) و چون خلوت شد، به وى گفتم: اى اميرمؤمنان! سِنّى از تو گذشته و پير شده‌اى. خوب است (اينك) به عدل رفتار كرده، نيكى را گسترش دهى و به برادرانت از بنى‌هاشم نظر افكنى و با آنان صله رحم كنى، زيرا آنان چيزى ندارند كه از آن بترسى. (علاوه بر آن‌كه) اين كار موجب بقاى نام تو و اجر و ثواب اخروى نيز مى‌شود.

معاويه گفت: هرگز، هرگز! به اميد بقاى چه نام نيكى باشم، برادر «تيم» (ابوبكر) به حكومت رسيد و عدالت پيشه كرد و كرد آنچه كرد، ولى وقتى از دنيا رفت، يادش نيز از بين رفت فقط بعضى مى‌گويند: ابوبكر.

سپس برادر «عدى» (عمر) حكومت را گرفت و ده سال آستين بالا زد و كوشيد، ولى پس از مرگ وى نامش نيز نابود شد. تنها برخى مى‌گويند:

عمر. در حالى كه همه روزه به نام فرزند «ابى‌كبشه» (محمد بن عبداللَّه صلى الله عليه و آله و سلم) پنج بار فرياد زده مى‌شود «اشهد ان محمد رسول اللَّه» با اين وصف چه عمل و يادى از من باقى مى‌ماند. به خدا سوگند، زير خاك خواهم رفت و نامم دفن خواهد شد. [1]

ب- رياست‌طلبى‌

حكومت عدل اميرمؤمنان عليه السلام براى بسيارى از مردم، به ويژه كسانى چون معاوية بن ابى‌سفيان قابل تحمل نبود. آنان كه با ولخرجى‌ها و دست و دل بازى‌هاى روزگار عثمان خو گرفته بودند، اينك موقعيت خود را متزلزل مى‌ديدند. محك عدالت به ميان آمده بود و عناصر غش‌دار، خود


[1] - شرح ابن ابى‌الحديد، ج 5، ص 129

نام کتاب : جلوه ای از حکومت علوی نویسنده : پژوهشکده تحقیقات اسلامی    جلد : 1  صفحه : 71
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست