گفتوگو
بپرداز و به سخنانشان گوش كن، هرگز كينه و عداوت موجب جنگ نگردد. زياد را بر ميمنه
و شريح را بر ميسره بگمار. نه چندان به دشمن نزديك شو كه تصور كند تو در صدد
افروختن آتش جنگ هستى و نه چندان دور بايست كه گمان برند از آنان بيمناكى. [1]
مالك به
سرعت حركت كرد تا به دشمن رسيد. شبهنگام سپاهيان معاويه به او شبيخون زدند كه با
مقاومت مالك روبهرو شده عقبنشينى كردند.
جنگ آب
اميرمؤمنان
عليه السلام كه ديرتر از معاويه به صفين رسيده بود، نقطه مناسبى براى لشكرگاه كه
به آب هم دسترسى داشته باشد، نيافت. چون راه رسيدن به آب به وسيله سپاه معاويه
بسته شده بود، امام عليه السلام كه تشنگى سپاهيانش را مشاهده كرد. نمايندهاى نزد
معاويه فرستاد و از او خواست كه دست از اين عمل ضد انسانى بردارد و اجازه دهد
سپاهيانش از آب استفاده كنند.
معاويه
با دستيارانش به مشورت پرداخت. عدهاى گفتند چنان كه او آب را بر عثمان بست، تو
نيز آب را بر وى ببند. اما عمروعاص اين كار را بىفايده خواند و گفت: على عليه
السلام هرگز تشنه نخواهد ماند، در حالى كه تو سيراب باشى ... تو خود مىدانى كه او
دلاورى بىباك است و مردم عراق و حجاز همراه اويند ... با وجود اين معاويه به
فرستاده امام پاسخ روشنى نداد.
پس از آن
نيز به سپاهيانش فرمان داد كه همچنان آب را بسته نگهدارند.
اميرمؤمنان
عليه السلام كه اين ناجوانمردى را از معاويه ديد، اقدام به گشودن آب