دينى و
اخلاقى پايبند نيست و معاويه از اين جهت چيزى كم نداشت. او براى رسيدن به هدفهاى
دنيوى به تمام شيوههاى غيردينى و غيرانسانى متوسل مىشد.
طى
نبردهاى سنگينى كه ميان دو سپاه در صفين روى داد، معاويه دريافت كه توان ايستادگى
در مقابل سپاه حضرت على عليه السلام را ندارد. از اين رو به انديشه فرو رفت كه كار
جنگ را با توسل به راههاى غير نظامى به پايان برساند. معاويه كه به خوبى دريافته
بود، قدرت تأثيرگذارى بر شخص اميرمؤمنان عليه السلام را ندارد، به قصد ايجاد
اختلاف و دودستگى اقدام به گفتوگو با سران سپاه آن حضرت كرد.
متأسفانه
سپاه اميرمؤمنان عليه السلام يكدست نبود، سربازانش يكدل و يكزبان نبودندو
فرماندهانش فرمانبردارى كامل نداشتند. در ميان سران سپاه عراق كسى چون اشعث بن قيس
رياستطلب و خودمحور حضور داشت كه فرستاده معاويه به آسانى او را فريفت و متقاعد
كرد كه ضرورتى ندارد از على عليه السلام دست بردارد، ولى براى ختم جنگ اقدام كند. [1]
در مقابل افراد ديگرى چون ابنعباس نيز بودند كه زبانآورى و رياكارى عمروعاص
كوچكترين تأثيرى در اراده آنان نگذاشت و پاسخ كوبندهاش او را نوميد ساخت. [2]
نكته
قابل ملاحظه در برخوردهاى طرفين كه اهميت سياسى- نظامى
[1]
- وقعة صفين، ص 408-409 براى آگاهى بيشتر
دربارۀ اشعث بن قيس ر. ك: الاصابه فى تمييزالصحابه، ابن حجر عسقلانى، ص
51، دار صادر بيروت