نام کتاب : جلوههایی از رفتار علوی نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 136
مالك همراه هَمْدانيان بر صفوف پنجگانهاى كه چون حصارهايى
معاويه را در محاصره خود درآورده بودند و در اين راه با او پيمان مرگ بسته بودند،
يورش برد، و موفّق شد چهار صف را در هم شكند. [1]
وجود اين فرمانده لايق در ميان سپاهيان، موجب تقويت روحيّه و
دلگرمى آنان در جهاد مىشد. او به هر لشكرى يورش مىبرد مىگريخت و هر نيروى
پراكنده را تشكّل مىبخشيد. وقتى ديد دو تن از فرماندهان و پرچمداران ميمنه سپاه
اسلام، پس از نبردى سخت به شهادت رسيدند، گفت:
سوگند به خدا! اين صبرى جميل و عملى كريمانه است. آيا نبايد
كسى كه از جنگ روى برمىتابد- بى آنكه كسى را بكشد يا كشته شود- شرمگين باشد؟ [2]
پيشنهاد نهايى
توقّف دو لشكر در سرزمين «صِفّينْ» به طول انجاميد و در اين
مدّت، دو طرف، تلفات سنگينى متحمّل شدند. امير مؤمنان عليه السلام در يكى از
صحنههاى نبرد، پس از اين كه چند تن از دلاوران دشمن را يكى پس از ديگرى به هلاكت
رساند، مبارز طلبيد؛ امّا كسى به ميدان نيامد. امام در حالى كه سوار بر اسب بود
پيش آمد و در برابر سپاه شام قرار گرفت و معاويه را فرا خواند. معاويه گفت: از او
بپرسيد چه مطلبى دارد؟ فرمود:
«دوست دارم معاويه در برابر من قرار گيرد تا با او سخنى
گويم» معاويه به اتّفاق عمرو عاص پيش آمد. امير مؤمنان عليه السلام فرمود:
واى بر تو! چرا ميان مردم كشتار به راه انداختهاى؟ تا كى
بايد اين دو