نام کتاب : جلوههایی از رفتار علوی نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 138
اى مروان بگونهاى ديگر از على ضربه خوردهاى.
معاويه گفت: «اينها اعترافات شما درباره على است، شما در
مقابل او چهكرديد؟»
مروان گفت: مىخواهى چه كار كنيم؟ گفت: او را با نيزهها قطعه
قطعه كنيد. مروان پاسخ داد: گويا قصد شوخى دارى و مىخواهى خودت را از ما آسوده
كنى. وليد نيز اشعارى سرود كه مضمونش چنين است:
معاويه به ما مىگويد آيا كسى نيست كه بر ابوالحسن حمله كند و
انتقام كشتگان را از او بگيرد. ولى گويا پسر هند شوخى مىكند و يا همچون شخص غريبى
است كه على را نمىشناسد. آيا مىخواهى ما را گرفتار مارى كنى كه در شكم بيابانها
جا داشته است كه اگر بگزد راه علاج ندارد. ما در برابر على همچون كفتارى هستيم كه
در دشت پهناورى گرفتار شير مهيب و درندهاى شده باشد. اين عمرو عاص بود كه توانست
با حيله جانش را نجات دهد در حالى كه دلش از ترس مىتپيد.
عمرو عاص از اشعار وليد به خشم آمد و در پاسخ او گفت:
وليد فرياد مهيب و ترسناك على را به ياد من آورد، حال آنكه
هرگاه قريش دلاورىهاى او را در جنگها به ياد مىآورد دلهاى قوى از ترس او پرواز
مىكند. معاويه و وليد از رو به رو شدن با او وحشت دارند در عين حال مرا سرزنش
مىكنند. تو اى وليد! اگر راست مىگويى و سوار دليرى هستى، با على رو به رو شو.
سوگند به خدا اگر صداى على را بشنوى، قلبت از جا كنده مىشود و رگهايت باد مىكند
و زنها برايت عزادارى مىكنند. [1]