responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : جلوه‌هایی از رفتار علوی نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 155

پيروزى نهايى قرار داشت، پاسخ داد:

حالا موقعى نيست كه مرا از موضعم دور كنى، اميدوارم خداوند پيروزى را نصيبم گرداند، درباره من تعجيل مكن.

وى پيام مالك را به امام رساند. در همان لحظات، گرد و غبار شديد و بانگ و خروش رزم‌آوران در ميدان نبرد بالا گرفت. پيروزى مالك و شكست شاميان نمايان گشت.

ولى هيچ‌يك از اين نشانه‌هاى پيروزى، متمرّدان را كه امير مؤمنان عليه السلام را در حلقه محاصره خود درآورده بودند از لجاجتشان بازنداشت و با خشم فرياد زدند: حتماً خودت به مالك فرمان داده‌اى كه آتش جنگ را بيشتر برافروزد. فرمود: «واى بر شما! مگر من در برابر شما پيكم را به سويش نفرستادم و گفتارم آشكارا به گوشتان نرسيد؟ گفتند: «بار ديگر پيغام بده كه برگردد و گرنه از تو دورى مى‌جوييم» حضرت مجدّداً پيغام فرستاد كه در اين جا فتنه بر پا گرديده است برگرد. اشتر به پيك گفت:

«لابد درباره بالا بردن اين قرآن‌هاست». گفت: آرى. مالك گفت: «به خدا سوگند وقتى قرآن‌ها بالا رفتند گمان بردم كه اختلاف و تفرقه رخ مى‌نمايد. اين طرح و نقشه فرزند نابغه- عمرو عاص- است».

سپس به يزيد گفت: آيا نمى‌بينى خداوند چگونه پيروزى را نصيب ما كرده، آيا سزاوار است اين فرصت را رها كنم و بازگردم؟ يزيد گفت:

«آياميل دارى در اين جبهه پيروز شوى، ولى از آن سو امير مؤمنان عليه السلام را به دشمن تسليم كنند؟» گفت. «سُبْحانَ اللَّهِ، سوگند به خدا اين را نمى‌پسندم» اين را گفت و ميدان را ترك كرد. [1]


[1] - وقعه صفين، ص 490؛ كامل ابن اثير، ج 3، ص 317؛ تاريخ طبرى، ج 5، ص 49

نام کتاب : جلوه‌هایی از رفتار علوی نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 155
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست