نام کتاب : جلوههایی از رفتار علوی نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 169
سوى آنان فرستاد. و چون مىدانست قانع ساختن آنان- به خاطر
نداشتن قدرت تجزيه و تحليل- مهارت و بصيرت فوقالعادهاى لازم دارد به ابن عبّاس
سفارش كرد در سخن گفتن با آنان عجله نكند و درنگ كند تا وى بيايد. [1] ولى با ورود
ابن عبّاس آنان بحث و گفتگو را آغاز كردند. او نيز ناچار به سخن پرداخت و با
استناد به آيهاى از قرآن [2] و حكم عقل، مشروعيّت «حَكَمِيَّت» را ثابت كرد؛ ولى
آنان در پاسخ همان حرفهاى هميشگى خود را تكرار كردند. [3]
به دنبال ابن عبّاس امام نيز به سوى آنان رفت و در خيمه يزيد
بن قيس- كه از قبل شناسايى شده بود- وارد شد. و پس از اقامه دو ركعت نماز به سوى
جمعيّت حركت كرد. ابتدا پرسيد: رهبر شما كيست؟ گفتند: «ابنُ الْكَوّاء» فرمود: چه
چيز شما را عليه ما برانگيخت؟ گفتند: تعيين حكميّت از ناحيه شما. فرمود: حكميت
چيزى بود كه خود شما پيش آورديد و من سخت مخالف آن بودم. آنان ضمن تأييد سخنان آن حضرت،
روش فعلى خود را چنين توجيه كردند كه كارهاى گذشته ما كفر بوده و ما از آن توبه
كردهايم. تو نيز توبه كن تا بار ديگر با تو بيعت كنيم.
امام فرمود: «انّى اسْتَغْفِرُ
اللّهَ مِنْ كُلِّ ذَنْبٍ» خوارج كه تصور كرده بودند حضرت از پذيرش حكميّت
توبه كرده است همگى با امير مؤمنان عليه السلام به
[2] - آيه
مورد استناد ابن عباس آيه 35 از سوره نساء است: (وَ انْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما
فَابْعَثُواحَكَماً مِنْ اهْلِه وَ حَكَماً مِنْ اهْلِها...) وجه استدلال
بدينگونه بود كه خداوندى كه جريان داورى را براى اصلاح يك خانواده لازم بداند
چطور ممكن است درباره امتى بزرگ، مشروع نداند