نام کتاب : جلوههایی از رفتار علوی نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 193
وى گزارش دادند. معاويه كه مىدانست با ورود اشتر به مصر،
هرگز به تصرف آنجا موفق نخواهد شد، مخفيانه به مسؤول خراج ناحيه «قُلْزُم» [1]
فرمان داد تا به هر وسيله ممكن پيش از رسيدن مالك به مصر او را از بين ببرد و قول
داد- در صورت موفّقيّت- خراج آن ديار را مادامى كه زنده است به وى خواهد بخشيد.
وى پس از اين فرمانِ فريبكارانه، مردم را به جلسه نيايش
فراخواند تا براى نابودى مالك دعا كنند تا در صورت كارگر شدن نيرنگش بتواند مردم
را اغفال كند و بگويد: دعاى شما اين كار را كرد.
مالك چون به قُلْزُم رسيد، شخص مأمور [2] نزدش آمد و از او
دعوت كرد بر او وارد شود. مالك پذيرفت. ميزبان، آن قدر از امير مؤمنان عليه السلام
و حكومت او سخن گفت كه اعتماد مالك را به خود جلب كرد و سرانجام سفرهاى گسترد و
شربتى از عسل كه با سمّى مُهْلِك ممزوج بود در آن گذارد. مالك از آن خورد و پس از
مدّت كوتاهى از پاى درآمد. [3]
شهادت مالك، امير مؤمنان عليه السلام را سخت ناراحت و معاويه
را خوشحال ساخت. سخنان هر يك از آن دو پس از شهادت مالك گوياى عظمت فاجعه است.
عدّهاى از سران قبيله «نَخَعْ» براى عرض تسليت به حضور امام
رسيدند. آنان حال آن حضرت را چنين توصيف كردهاند:
او از شهادت مالك سخت ناراحت بود و فرمود: پاداش مالك با
[1] - يكى از آبادىهاى بين راه مصر كه فاصلهاش تا مصر
سه روز راه بوده است (معجم البلدان، ج 4، ص 388)
[2] - صاحب
الغارات اسم او را «خراخر» آورده است (الغارات، ج 1، ص
259)