نام کتاب : جلوههایی از رفتار علوی نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 209
- كه از قبل به وى عشق مىورزيد- خواستگارى كرد. قَطام- كه از
خوارج بود و پدر و برادرش در نهروان كشته شده بودند و به همين جهت كينه سختى از
امام به دل داشت- گفت:
به شرطى مىپذيرم كه علاوه بر پرداخت سه هزار درهم و يك غلام
و كنيز، على را بكشى. اگر در اين كار موفّق شوى قلب مرا شفا دادهاى و به كام دلت
رسيدهاى، و چنانچه كشته شوى به پاداشى بزرگتر از نعمتهاى دنيوى دست خواهى يافت.
ابن ملجم، چون با اصرار آن زن مواجه شد، منظور شوم خود را
بازگو كرد و گفت: من براى انجام چنين كارى به كوفه آمدهام. [1]
ابن ملجم، شَبيبِ بنِ بَجرَه يكى ديگر از خوارج را به كمك
گرفت.
قَطام نيز وَرْدانِ بنِ مُجالِد را براى همكارى با آنان معرفى
كرد. آنان اشْعَثِ بنِ قَيس را نيز در جريان گذاشتند. اشْعَث آنان را بر انجام
مأموريت تشويق كرد. [2]
حضرت امير عليه السلام وارد مسجد شد و مردم را براى عبادت و
مناجات با پروردگار از خواب بيدار كرد. حتى ابن ملجم را نيز- كه از سر شب چشم به راه
آن حضرت بود، و در آن لحظه خود را به خواب زده بود- بيدار كرد. [3] سپس به نماز
ايستاد و قلب و زبانش به ذكر خدا مشغول شد.
در اين هنگام، شَبيب خواست ضربتى بر آن حضرت بزند ولى به طاق
[1] - مروجالذهب، ج 2، ص 411؛
بحارالانوار، ج 42، ص 228؛ مقاتل الطالبيين، ص
18؛ تاريخ طبرى، ج 5، ص 143
[2] - امام
جعفر صادق عليه السلام در روايتى مىفرمايد: اشعث بن قيس، در خون اميرالمؤمنين
عليه السلام شريك بود و دخترش «جُعْده» امام حسن عليه السلام را مسموم كرد. پسرش
محمد نيز در كربلا در خون امام حسين عليه السلام شريك بود. (بحارالانوار، ج
42، ص 228)