در مورد چگونگى اين سياست بايد نكاتى را يادآور شويم.
* امام به خوبى آگاه بود كه معاويه به هيچ وجه دست بيعت به
سوى او دراز نكرده، و به فرمانش گردن نخواهد نهاد، زيرا گذشته از داشتن روحيّه
قدرتطلبى و زراندوزى، عصبيّتهاى قومى و كينههاى ديرينهاى كه نسبت به امير
مؤمنان عليه السلام داشت مانع از آن بود كه به عنوان كارگزارو نماينده حكومت امام
عليه السلام عمل كند. و در حقيقت، روحيّه و هدف هر يك از معاويه و حضرت على عليه
السلام در دو قطب متضادّ، قرار داشت، و اين امر همكارى ميان آن دو را در عمل
ناممكن مىساخت.
* اگر امير مؤمنان عليه السلام فرمانى مبنى بر تأييد حكمرانى
معاويه در شام مىنوشت، چه بسا معاويه از فرمان امام عليه السلام سوء استفاده مىكرد
و آن را مدرك مشروعيّت فرمانروايى خود قرار مىداد و با اين روش، جاى پاى خود را
بيش از پيش در شام محكم مىكرد.
* وجود عمّال فاسد و مستبدّى همچون معاويه و امثال او در
دستگاه خلافت، يكى از مهمترين عوامل نارضايتى و شورش مسلمانان بر ضدّ عثمان بود.
و اگر در حكومت امير مؤمنان عليه السلام نيز (كه تكيهگاهش طبقات محروم و ستمديده
هستند) امثال معاويه بخواهند بر سر كار بمانند دوباره موجبات نارضايتى فراهم شده و
اكثريّت طرفدار امام، نسبت به او و حكومت آيندهاش دلسرد مىشدند، و ميان آنان و
اقليّتى كه در هر حال تشخيص اميرالمؤمنين عليه السلام را حجّت مىدانستند و به او
وفادار مىماندند اختلاف مىافتاد.
[1] - لا وَاللّهِ لا
اعْطيهِ الّا السَّيْفَ؛ كامل ابن اثير، ج 3، ص
197؛ تاريخ طبرى، ج 4، ص 444
نام کتاب : جلوههایی از رفتار علوی نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 70